Thursday, March 17, 2011

به یاد همه ی شما دوستان




هوا بارانی است و فصل پاییز
گلوی آسمان از بغض لبریز
به سجده آمده ابری که انگار
شده از داغ تابستانه سرریز
هوای مدرسه ، بوی الفبا
صدای زنگ اول محکم و تیز
جزای خنده های بی مجوز
و شادیها و تفریحات نا چیز
برای نوجوانی های ما بود
فرود خشم و تهمت های یکریز
رسیده اول مهر و درونم
پُر است ازلحظه های خاطرانگیز
کلاس درس خالی مانده از تو
من و گلهای پژمرده سر میز

هوا پاییزی و بارانی ام من
درون خشم خود زندانی ام من
چه فردای خوشی راخواب دیدیم!
تمام نقشه ها بر آب دیدیم!
چه دورانی چه رویای عبوری!
چه جستن ها به دنبال ظهوری!
من و تو نسل بی پرواز بودیم
اسیر پنجه های باز بودیم
همان بازی که با تیغ سرانگشت
به پیش چشمهای من ترا کشت
تمام آرزوها را فنا کرد
دو دست دوستی مان را جدا کرد
تو جام شوکران را سر کشیدی
به ناگه از کنارم پر کشیدی
به دانه دانه اشک مادرانه
به آن اندیشه های جاودانه
به قطره قطره خون عشق سوگند
به سوز سینه های مانده در بند
دلم صد پاره شد بر خاک افتاد
به قلبم از غمت صد چاک افتاد
بگو، آنجا که رفتی شاد هستی؟
در آن سوی حیات آزاد هستی؟
هوای نوجوانی خاطرت هست؟
هنوزم عشق میهن در سرت هست؟
بگو آنجا که رفتی هرزه ای نیست
تبر، تقدیر سرو و سبزه ای نیست؟
کسی دزد شعورت نیست آنجا؟‌
تجاوز به غرورت نیست آنجا؟
خبر از گورهای بی نشان هست؟
صدای ضجه های مادران هست؟
بخوان همدرد من، همنسل و همراه
بخوان شعر مرا با حسرت و آه
دوباره اول مهر است و پاییز
گلوی آسمان از بغض لبریز
من و میزی که خالی مانده از تو
و گلهایی که پژمرده سر میز

Thursday, September 9, 2010

دهمین سالگرد شهادت مسعود عزیز را تسلیت عرض میدارم


دوستان عزیز سلام! متاسفم که نتوانسته ام طی این مدت طولانی پیغامی را در این سایت بگذارم. بدون شک تحولات اخیر، تحصیلات در بیرون از کشور و مصروفیت های مرتبط به آن تا اندازه وسیع وقتم را از آن خود کردند. میدانم که همصنفانم همه با عشق و علاقه فراوان به ادامه تحصیلات در دانشگاه کابل ادامه میدهند. ازینکه با همدیگر تماس های الکترونیکی داریم خرسندم.

دوستان عزیز بدون شک یاد قهرمان ملی افغانستان و همنظری ما در ارتباط به ایثار و از خود گذاری این اسطوره عصر از بد و آغاز معرفت مان در صنف نقطه محوری مورد علاقه همه مان را تشکیل میداد. دوره دانشجویی مملو از بحث های علمی، اختلاف نظر ها و رقابت های سالم است. اما خرسندم که در این بخش همه با یکدلی و با در نظر داشت حقیقت ها، منافع ملی کشور عزیزمان از هر گوشه افغانستان گردهم آمده بودیم مسعود عزیز را به عنوان حماسه آفرین یل زمانه ساز میشناختیم که افغانستان را از استعمار دو قدرت استعمارگر نجات بخشید و تا حین حیاتش استعمارگر سومی که اکنون نیروی اشغالگر در کشور ما میباشد نتوانست به اهداف شوم خویش برسد.

دوستان به یاد آن روزهای پربار از صحبت های شیرین شما هدیه را برای یادگذاری از این روز آماده نموده ام و خرسندم آنرا خدمت شما پیشکش میدارم.

موفق باشید و کامگاری نصیب حال همه شما

Sunday, October 26, 2008

سرنوشت دانشگاه در پارلمان

دانشجویان دانشکده ژورنالیزم این متن را به منظور مطالعه همه روشنفکران بخصوص دانشجویان دانشگاه کابل در این وبلاگ به نشر میرساند. لطفاً نظریات خویش را به پست الکترونیکی در ختم این متن بفرستید.
صالح محمدریگستانی
27 میزان 1387- 18.10.2008

برافراشتن لوحۀ دانشگاه دربلخ وعکس العمل قبیلوی سردارمحمد سلطانی قوماندان امنیۀ آنجا، مرا واداشت تا هموطنان را درجریان سرنوشت بحث دانشگاه- پوهنتون درمجلس نمایندگان کشور قرار دهم.
مخالفت با زبان پارسی، ریشه درپیشینۀ پشتون سازی وپشتوسازی حکومت های گذشتۀ خراسان- افغانستان دارد که اینک ماجلوه های دیگرآن را درقرن بیست ویکم وزیرشعارهای دموکراسی، عدالت اجتماعی وبرابری می بینیم.
اساسا پشتون سازی دربستر جغرافیایی وتاریخی خراسان بزرگ، به عصراولین حکومت اغلب پشتون تبارافغانستان، تحت قیادت احمدشاه ابدالی بر می گردد. اوموفق شد قبایل واقوام مختلف افغانستان را برای ایجاددولتی مقتدر، بهم نزدیک کند، اما پایه های اساسی حکومت او برقبایل پشتون، بناء گذاشته شده بود.
اززمان احمد شاه ابدالی تا به قدرت رسیدن نادرشاه، نقش اقوام غیرپشتون درکابینه های این حکومات، چنان ناچیزوانگشت شما رااست که برای یافتن آنها چشم ذره بین می خواهد. فقط درعصر کوتاه شاه امان الله ونیمه دوم سلطنت ظاهرشاه است (که او ازتسلط عمووعموزادگانش رهایی می یابد)، مجالی برای دیگران نیزپیدا می شود.
گرچه تغییر نام خراسان به افغانستان را نیز به احمد شاه ابدالی نسبت می دهند اما این دروغی تاریخی است که با جعل تاریخ مشهورشده است وچون این موضوع ایجاب بحثی مستقل را می نماید، دراینجا به آن نمی پردازم.
دورۀ دولت مقتدری که احمدشاه ابدالی اساس گذاشت، حدود نیم قرن دوام آورد وبادرگذشت پسرش تیمورشاه، قبایل پشتون که درعصر احمدشاه وتیمورشاه درفتوحات مصروف بودند به جان هم افتیدندو زمانشاه نواسۀ اوباخانه جنگی های قبایل پشتون مواجه شد.
بامرگ زمانشاه، زوال امپراطوری خراسان آغازگردید وسرزمین پهناورخراسان، ازشمال توسط روسها وازجنوب وشرق توسط ا نگریزها مرحله به مرحله قیچی گردید.
جنگ های قبایل پشتون، طی مدت نیم قرن دیگرخراسان را چنان تضعیف کرد که شاه شجاع بجای دفاع ازحریم کشور طی معاهدۀ ننگین لاهور بخش های ازخراسان را که انگریزها اشغال کرده بودند، به آنها بخشید.
به دنبال آن، امیردوست محمد خان طی معاهده شرم آ ورجمرود،امیر محمد یعقوب خان در معاهدۀ گندمک و امیرعبدالرحمن خان با عقد معاهدۀ دیورند، قسمت های دیگری ازخراسان را به انگریز ها وروسها بخشیدند واینک حاصل آن جغرافیایی خشک بنام " افغانستان" است.
تاریخ نشان می دهد که امضاء کنندگان معاهدات ننگینی که دربالا ازآنها ذکربه عمل آمد، برای اقتدارداخلی که همانا اقتدارقومی بود، بخشهای عظیمی ازسرزمین خراسان را به متجاوزین بخشیدند ویا فروختند.
به همین دلیل است که ازامضای معاهدۀ دیورند تا به ریاست جمهوری آقای کرزی، حکومت داران افغانستان همیشه شعارقومی" پشتونستان وسرنوشت پشتون های آنطرف دیورند" را داده اند نه شعارملی خاک های ازدست رفته افغانستان را. درحالیکه طی این معاهدات شرم آوراقوام دیگرخراسان نیزدردوطرف خطوط سرحدی جدید قرار گرفتند.
با وجود سیاست های قوم تباری حکومت های گذشته افغانستان که مختصرابه آنها اشاره شد، زبان خراسان، زبان فارسی بود وهمین، موضوع اصلی بحث ماست.
به روایت تاریخ، دوزبان فارسی وترکی درگستره ای که ازترکستان شرقی درچین تا ترکیه درغرب واز جنوب قفقاز تا شمال هند می رسد، زبان های مروج ومسلط دراین پهنۀ وسیع بوده اند. از این دوزبان، زبان ترکی بیشتر زبان لشکری و زبان فارسی،زبان دربار، دولت، تجارت وپیوند اقوام بودند. درکناراین دوزبان، ده ها زبان دیگر درخراسان مورد استعمال قرارداشتند ا ما خصلت عمومی بخود نگرفته بودند. بنابر همین دلایل با وجودی که اززمان احمد شاه ابدالی به بعد، پشتون ها در حکومت اقتدار قومی داشتند اما اقتدار زبانی به زبان فارسی تعلق داشت. به عبارۀ دیگر، زبان فارسی به حیث زبان واحد، باعث پیوند پارچه های قیچی شده وباقیماندۀ خراسان بزرگ بود واین نقش تا دورۀ اول سلطنت ظاهرشاه ا دامه یافت.
درسال 1315درزمان صدارت هاشم خان برای اولین بارفرمانی توسط ظاهرشاه درمورد زبان پشتوصادرگردید که هاشم خان، صدراعظم وقت وشاه ولی خان سرپرست صدارت درصدور این فرمان، نقش اصلی را داشتند.درفرمان آمده بود که تمام مامورین لشکری وکشوری، باید زبان پشتورا بیاموزند. اما اولیای امور ازاین فرمان چنین استنباط نمودند که تدریس درمعارف کشور باید به زبان پشتو صورت گیرد، درنتیجه آموزش زبان پشتوبه مامورین لشکری وکشوری محدود نمانده،تدریس همه مضامین درسی به زبان پشتو آغاز شدکه تقریبا ده سال ادامه یافت و نتایج منفی آن نزدیک بود نظام معارف کشوررا با سقوط مواجه کند. زیرا چنانچه گفته آمد زبان فارسی زبان قبول شدۀ آموزش برای همه اقوام کشوروحتی بیرون ازجغرافیای کشور بود.
قابل ذکراست که این فرمان درحالی صادرگردید که خود شاه وخانوادۀ او زبان پشتونمی دانستند. بلآخره بعد از گذشت ده سال وزیرمعارف وقت، نجیب الله تورویانا دست به اقدام شجاعانۀ زد وتدریس مضامین درسی درمکاتب به زبان پشتورا که درحقیقت جنبۀ تحمیلی داشت، متوقف نمود.
بیست سال بعد، در زمان مسود و تصویب قانون اساسی سال1343، بحث زبان با ردیگر مطرح گردید وکشوردوزبانه گردید واین دومین مرحلۀ ایجاد فاصلۀ اجتماعی درکشوربود.
درزمان های صدارت وریاست جمهوری داود خان توجه به زبان پشتو بیشتر گردید ولی صد افسوس که این توجه به زبان پشتوبجای این که برای تقویت ورشد زبان پشتو باشد، به صورت تحمیل زبان پشتو وپشتوسازی،تبارز نمود.
ایجاد کورس های تدریس تحمیلی زبان پشتو برای مامورین غیرپشتوزبان وتأسیس پشتوتولنه را می توان ازعمده ترین اقدامات مرحوم داود خان به حساب می آورد.
اما ازاقدامات پشتو تولنه یکی واژه سازی به زبان پشتو بود که واژه های روغتون(شفاخانه)،کتابتون(کتابخانه)، درملتون(دواخانه)، نندارتون(نمایشگاه) ، زیژنتون( زایشگاه) پوهنتون( دانشگاه) وغیره ازتولیدات پشتوتولنه است.
چنانچه قبلا تذکردادیم ، واژه سازی درهرزبان یک ضرورت است وهیچ زبانی به حیث یک پدیدۀ زنده وپویا نمی تواند، بی نیاز ازین لازمه باشد. اما آنچه این اقدام را به یک برتری جویی قومی و تفرقه افگنانه تبدیل می نماید، تحمیل این واژه ها بر واژه های زبان پارسی است.
درهمین دوره است که لوحۀ دانشگاه کابل به پوهنتون کابل، عوض می شود، این درحالی است که دری وپشتو هردو زبان رسمی کشور بودند.
جالب آن که داود خان خود نیز زبان پشتو نمی دانست وکسی ازاو سخنرانی به زبان پشتو به یاد ندارد.
جالب ترآنکه کورس های تدریس تحمیلی زبان پشتوبرمامورین غیر پشتوزبان ،در زمان حکومت نورمحمد تره کی متوقف
گردید.
دردورۀ حکومت های کمونیستی بعدی الی نجیب الله ومتعاقب آن حکومت مجاهدین، تقابل زبانها به صورت رسمی وجود نداشت اما دردورۀ طالبان، استعمال زبان
فارسی یادری به صورت غیراعلان شده درادارات دولتی، تقریبا کم رنگ شد.
بعید به نظر می رسد که طالبان کدام سیاست رسمی خاصی را درمورد زبان به پیش می بردند اما به علت آن که بیشتر طالبان پشتوزبان بودند، استفاده ازبان پشتو درادارات آنها گسترش یافت.
بعد ازسقوط طالبان وبه وجود آمدن ادارۀ جدید افغانستان درسال 1381 باردیگربحث زبان هنگام مسودۀ قانون اساسی جدید، مطرح گردید.
درمسودۀ قانون اساسی جدید، زبان های رسمی دولت پشتو ودری پیشبینی شده بود اما سرود ملی به زبان پشتو. هنگام تصویب قانون درلویه جرگه قانون اساسی پیشنهادجدیدی نیز اضافه گردید وآن این که گفته شود، زبان ملی زبان پشتو می باشد.
درلویه جرگه قانون اساسی ، وکلاء به دودسته تقسیم شدند. دستۀ اولی به طرفداران نظام ریاستی ودستۀ دوم به طرفداران نظام صدارتی ( پارلمانی) مشهورشدند. دستۀ اول که اکثرا پشتون بودند، طرفدارنظام ریاستی ، سرودملی به زبان پشتو و ملی شدن زبان پشتوبودند. دستۀ دوم که اکثرا غیرپشتون بودند،طرفدارنظام صدارتی، سرودملی به هردوزبان وحذف زبان ملی به پشتوبودند. حاجت نیست به دلایل طرفین گوش فرادهیم. با یک نظراجمالی می توان درک نمود که کدام خواسته ها به وحدت ملی افغانستان کمک می کرد.
درحقیقت برای اولین بار درتاریخ افغانستان، فرصتی پیش آمد تا قانون اساسی ا فغانستان با پذیرش خواست های برحق اقوام کشور، زمینۀ وحدت ملی واقعی را، جانشین شعارهای قومی زیرنام وحدت ملی نماید ولی چنین نشد وداستان آن طولانی است. واما بحث زبان درلویه جرگه به کجا انجامید، قابل توجه است. دربحث زبان سه خواست وجود داشت. پشتون ها طرفدار ملی شدن زبان پشتوبودند، فارسی زبان ها طرفداررسمیت دوزبان دری وپشتو وترک نژاد های کشورطرفداررسمیت سه زبان دری – پشتو وترکی. قابل یادآوریست که جناح صدارتی از خواست ترک نژاد های کشور نیز حمایت می کردند. بعدازبحث های طولانی در کمیتۀ تفاهم لویه جرگه و ملاقات های مختلف دیگرکه کارگردانان آن آقایان کرزی، خلیل زاد، اشرف غنی لخضرابراهیمی ودیگران بودند. سرود ملی به زبان پشتو باقی ماند اما ملی شدن زبان پشتو به حیث یک ماده حذف شد، اما به صورت یک بند جعلی دراخیر مادۀ شانزدهم قانون اساسی ایزاد گردید.
به مادۀ شانزدهم قانون اساسی توجه نمائید:
"ازجمله زبان های پشتو، دری ، ازبکی ، ترکمنی، بلوچی، پشه ئی،نورستانی، پامیری وسایرزبان های رایج درکشور، پشتو ودری زبان های رسمی دولت می باشند. درمناطقی که اکثریت مردم به یکی اززبان های ازبکی، ترکمنی، پشه ئی، نورستانی، بلوچی ویا پامیری تکلم می نمایند، آن زبان علاوه برپشتو ودری، به حیث زبان سوم رسمی می باشد ونحوۀ تطبیق آن توسط قانون تنظیم می گردد. دولت برای تقویت وانکشاف همه زبان های افغانستان، پروگرام های مؤثر طرح وتطبیق می نماید.نشر مطبوعات ورسانه های گروهی به تمام زبان های رایج در کشور، آزاد می باشد."
مصطلحات علمی واداری ملی موجود درکشور، حفظ می گردد.(بندجعلی)

اینک به صورت اجمالی، الفاظ، محتوی و جنبه های تطبیقی این ماده را بررسی می کنیم:
1- دراین ماده ذکر گردیده که درکشورما بیشتر ازهشت زبان که درخود ماده ازآنها نام گرفته شده، وجود دارد. جملۀ" وسایر زبان های رایج کشور" این نکته می رساند.
2- دراین ماده صراحت یافته که زبان های رسمی دولت ، پشتوودری اند.
3- مادۀ شانزده هم، تصریح می کند، درمناطقی است که اکثریت مردم به غیر ازدوزبان رسمی دولت، تکلم می نمایند، آن زبان به علاوۀ دوزبان رسمی دولت، زبان سوم رسمی می باشد. حال اگرمنظور از مناطق را ولسوالی ها بگیریم ، ازنظرتطبیقی، ما احتمالابیش ازده زبان سوم رسمی خواهیم داشت.
4- مادۀ شانزدهم تذکرداده که نحوۀ تطبیق زبان های سوم رسمی توسط قانون ( که احتمالا قانون زبان ها باید باشد) ، تنظیم می گردد، ولی قانون گذار درمورد نحوۀ تطبیق زبان های رسمی دولت سکوت اختیار کرده است. ا ین
می توان چنین استنباط کرد که وقتی نحوۀ تطبیق زبان های سوم رسمی ، توسط قانون تنظیم می گردد، نحوۀ تطبیق زبان های رسمی دولت به طریق اولا باید توسط قانون( که هماناقانون زبان ها باید باشد) تنظیم گردد.
5- این ماده دولت را( نه تنها حکومت را) مؤظف می گرداند که برای تقویت(توجه نمائید) وانکشاف(!) همه زبان های کشور(!) پروگرام های مؤثر(!) طرح(!) وتطبیق(!) نماید.
از نظر منطق قانون گذاری، هریک از کلمات یا بهتربگوئیم از اصطلاحاتی که بنده برای دقت بیشترشما، علامت ندائیه مقابل آن گذاشت ام، به حیث منطوق قانونگذارقابل تعبیر وتفسیر اند ولی بی آن هم هر خوانندۀ این را درک کرده می تواند که مراد قانونگذار، تقویت ، انشکاف و پیشرفت زبان های رایج کشوراست.
آیا پائین انداختن لوحۀ نگارستان ملی و تغییر آن به گالری را می توان، تقویت زبان کشور نامید؟
آیا میتوان اخراج کارمندان وزارت اطلاعات وفرهنگ بلخ به جرم استفاده ازکلمۀ دانشگاه را، طرح وتطبیق مؤثر پروگرام های دولت درجهت انکشاف همه زبان های رایج کشوردانست؟
آیا سرکوب وحشیانۀ دانشجویان دانشگاه بلخ، بخاطرنصب لوحۀ دانشگاه به زبان رسمی دولت را، میتوان عملی درجهت تقویت وانکشاف زبان های رسمی دولت ،تلقی نمود.
ازسردارمحمد سلطانی قوماندان امنیۀ بلخ که بیش ازصددانشجو را مجروح کرد جای گله هم نیست زیرا خصلت ها ی قبیلوی را اگر با تربیت کمونیستی مسکو مخلوط کنید، حاصل آن جهل و استبداد می براید ا ما اگرمرض تعصب به اکادمی علوم افغانستان وارد شود، علاج آن را چه میدانید؟
اکادمی علوم افغانستان دربودجۀ سال 1386 خودش که به پارلمان جهت تصویب، پیشکش نموده بود، یک ونیم میلیون دالر جهت تقویت وانکشاف زبان پشتو تقاضا نموده بود، درحالیکه برای سایرزبان های کشوریک دالر هم تقاضا نکرده بود،به نظرشما همین است طرح پروگرام های مؤثر جهت تقویت وانکشاف همه زبان های رایج کشور؟
6- دراخیرمادۀ شانزدهم نشر مطبوعات ورسانه های گروهی به تمام زبان های رایج کشور"آزاد"، تسجیل شده است اما وزارت اطلاعات و فرهنگ به صورت متواتررسانه های گروهی (آن هم خصوصی) را تحت فشار قرار می دهد که باید نشرات شما به هردوزبان رسمی و مساویانه با شد. معلوم نیست وقتی یک رسانه به زبان سوم رسمی نشرات کند، باید توازن بین سه زبان را برقرار کند؟
این همان برداشت قبیلوی است که ازفرمان سال 1315 صورت گرفت وده سال تدریس مضامین درسی درمعارف کشور اجبارا به به زبان پشتوبود.
تعجب نکنید! تاریخ مجعول درکشورما بارها تکرارشده است. اینک به نمونۀ دیگر آن که عبارت ازجداسازی صنف های پشتو وفارسی درمعارف کشوراست نیز دقت نمائید.
وقتی ازآقای حنیف اتمروزیرمعارف قبلی پرسیده شد که چرا برای پشتوزبانان کشور، صنف های جداگانه تشکیل داده اید درجواب گفت: "اطفال ما مطابق قانون حق دارند به زبان ما دری خود تحصیل نمایندُ".
ظاهرا مرا د ا و مادۀ چهل وسوم قانون اساسی است که دربند دوم آن چنین آمده است:" دولت مکلف است به منظورتعمیم متوازن معارف درتمام افغانستان،تأمین تعلیمات متوسطۀ اجباری، پروگرام های مؤثرطرح وتطبیق نمایدوزمینۀ تدریس زبان های مادری را درمناطقی که به آنها تکلم می کنند، فراهم نماید".
اگر به متن بالا توجه کنید واضح می بینید که منظور قانون گذار، تدریس زبان های مادری است نه تدریس به زبان های مادری!. به عبارۀ دیگر، مراد قانونگذار این است که درمناطقی که اکثریت مردم به غیرا زدوزبان رسمی دولت، تکلم می نمایند(زبان سوم رسمی)، وزارت معارف زمینۀ تدریس زبان مادری اکثریت مردم آن منطقه( احتمالا آن ولسوالی ) را فراهم نماید. دراین صورت زبان مادری مردمی که دریک ولسوالی اکثریت را تشکیل بدهند، به حیث یک مضمون درسی درکنار مضامین دیگرباید تدریس گردد که الحق قانون ما با وجود دشواری های عملی این بند آن یک قانون مدرن است ،اما وزیرما تنها متوجه زبان پشتو است ومی خواهد پشتوزبانان را به زبان ما دری آن ها تدریس نماید.
7- دراینجا بند اخیروجعلی مادۀ شانزدهم قانون اساسی را که آنرا شرمی درتاریخ قانون گذاری کشورباید گفت تکرار می کنم:
" مصطلحات علمی واداری ملی موجود درکشور،حفظ می گردد".
این بند درنسخه هایی که درروزتصویب قانون اساسی کشور، درخیمۀ لویه جرگه به وکلاء توزیع گردید و آقای مجددی رئیس لویه جرگۀ قانون اساسی درهرورق آن امضاء کرد بود ، وجود ندارد وبعدا درفاصلۀ اصلاح ادبی تا توشیح رئیس جمهور، وارد گردید.
به هرحال جعلی یا اصلی این بند در قانون اساسی ما وجود دارد ومرجع عادلی وجود ندارد تا جعل کاران قانون اساسی را به حیث خائنین ملی، مورد پیگرد قرار دهد. آنچه ما با آن روبرو هستیم تعبیر وتفسیرا زاین بند است که موضوع اصلی ادامه بحث ما می باشد.
خوشبختانه جعل کاران قانون اساسی ازسوادلازم برخوردارنبودند تا مراد خود را درقالب الفاظ حقوقی لازم جا میداند.
اگرمن بجای آن ها می بودم مقصد خودرا واضحا چنین می نوشتم" واژه هائی که پشتوتولنه، تاتصویب این قانون وضع کرده است، همه اصطلاحات ملی بوده، حفظ می گردد".
دراین صورت تکلیف همه ما روشن بود وآن ها هم می توانستند کلمات پشتورا برزبان های دیگر کشور، تحمیل( که نمیدانم می توانستند) نمایند ولی این کار رانکردند ودرنتیجه متن جعلی فوق ازنظرالفاظ ومحتوای حقوقی، چنان توخالی آمد که هرکسی که ابتدائی ترین دانش حقوقی داشته باشد،می داند که این الفاظ جعل کاری مطلق اند.
دراین بندجعلی ما به حفظ دونوع اصطلاحات مکلف می گردیم. یکی مصطحات علمی ودیگری مصطلحات اداری ملی. اگرحرف واو را واو عطف بگیریم درآن صورت کلمۀ ملی راباید به دنبال علمی هم بیاوریم که درآن صورت چنین می شود: مصطلحات علمی ملی ومصطلحات اداری ملی موجود باید حفظ گردد. چون فرضیۀ دوم ضعیف تراز اول می شود پس به همان فرضیۀ اول می پردازیم وآن این که باید مصطلحات علمی ومصطلحات اداری ملی موجود درکشورحفظ گردد.
سئوال اول این است که آیا جعل کاران قانون اساسی کشورگفته می توانند که چقدر مصطلحات علمی موجود درکشورداریم که قانون مارا مکلف به حفظ آن گردانیده است؟
مگراکادمی علوم ما تاحا ل چند واژۀ علمی وضع کرده است که دراثرمرورزمان به مصطلح علمی درسطح کشور تبدیل گردیده است که حالاباید حفظ گردد؟
مگرمصطلحات علمی ملکیت شخصی کشور ماست که باید حفظ گردد؟
مگرمصطلحات علمی را ما وضع می کنیم که باید حفظ گردد؟
مگر مصطلحات علمی به ساحۀ علم تعلق دارد یا به جغرافیای کشورما؟
اگر مصطلحات علمی به اثرتوسعۀ علوم تغییر کرد وجای خود را به کدام مصطلح جدید داد، ماباید دنبال مصطلحات خودمان باشیم؟
اصلا درحفظ مصطلحات علمی جعل کاران قانون هم آنرا نمی دانند، چه رازی نهفته است که ما آن را نمی دانیم؟
اساسا قانون بخاطرتنظیم حیات یک جامعه و ضع می گردد وجنبۀ الزامی دارد. جنبۀ الزامی قانون متوجه مخاطب قانون می باشد که یا فرداست یا اجتماع ونهاد های آن.
اگر به بندجعلی فوق دقت نمائید معلوم نمی گردد که مخاطب این بند قانون اساسی کیست؟ علاوتا به دلایلی که ذکرگردید، هیچ منطقی برای حفظ مصطلحات عملی موجود درکشور، وجود ندارد.
اصلا حفظ مصطلحات علمی که خودجعل کاران هم نمی دانندچیست با روحیۀ اصلی متن که هدف آن تقویت وانکشاف همه زبان های کشور می باشد، درمطابقت است با تناقض؟
حال می رسیم به مصطلحات اداری ملی موجود که باید حفظ گردد.
یکی ازکلمات یا اصطلاحاتی که دردورۀ سیاسی جدید افغانستان یعنی بعد ازتشکیل حکومت مؤقت وانتقالی مروج گردید، کلمۀ " ملی" است. ظاهرا این کلمه برهر آنچه اطلاق می گردد که به همۀ ملت ا فغانستان تعلق داشته باشد وملت افغانستان هم درمادۀ چهارم قانون اساسی متشکل ازاقوام مختلف ذکرگردیده است. پس کلماتی مانند حاکمیت ملی، منافع ملی، پولیس ملی، اردوی ملی، پارک ملی باید مصادیقی از همه ملت افغانستان را داشته باشد تا ملی شود.
برمبنای این شروط است که کلمۀ ملی مفهوم پیدا می کند والا درسرودی که به زبان یکی ازاقوام کشورسروده شده باشد ، کدام یک ازعناصر ملی نهفته است که آنرا سرودملی بپذیریم؟
وقتی درکشور زبان ملی وجود ندارد وما کشوری چندزبانه هستیم، مصطلحات ملی ازکجا پیدا شدند؟
کسی گفته می تواند که یک کلمه چقدرقدامت داشته با شد تا مصطلح ملی نامیده شود؟
اساسا چه مرجعی این صلاحیت را دارد تا مصطلحات ملی را تشخیص یا کشف نماید؟
تعداد این مصطلحات ملی درکشورچندتا هستند وچرا تاحال این مصطلحات توسط کدام قانون دیگری معرفی نگردیده اند؟
اساسا کدام مرجع این مصطلحات را وضع کرده است و این صلاحیت را ازجانب ملت کی به آن ها داده است که مصطلح ملی وضع کنند؟
اگرمصطلحات ملی که نمیدانیم کدام ها اند، خداناخواسته حفظ نگردند برسرزبان های کشورچه حادثه ای رخ خواهد داد و ده هاسوال دیگر که بدون شک جعل کاران قانون اساس جواب آن ها را نمی دانند.دراینجا ضرورت نمی بینم که دربارۀ مصطلحات اداری ملی دیگربحث نمایم زیرا این اصطلاح در بی منطقی کمتر ازدیگرانش نیست و توضیح آن جزضیاع وقت خواننده سود دیگری ندارد. بهتر است به پارلمان برویم وببینیم که درآنجا برسر دانشگاه چه گذشت؟
اساسا بحث دانشگاه – پوهنتون زمانی درپارلمان مطرح گردید که طرح قانون تحصیلات عالی جهت تصویب به پارلمان فرستاده شد. قبل بران دوحادثۀ اخراج کارمندان اطلاعات وفرهنگ ولایت بلخ وتغییرلوحۀ نگارستان ملی به گالری ملی باعث بحث های زیادی درپارلمان وکمیسیون امورفرهنگی شده بود.
بعد ازحوادث فوق بود که طرح قانون تحصیلات عالی به پارلمان آمد. درپارلمان قاعده براین است که وقتی طرحی به پارلمان می رسد به همه کمیسیون های هژده گانه فرستاده می شود اما یک کمیسیون به حیث کمیسیون اصلی شناخته می شود واین همان کمیسیونی است که ازنظرتخصصی موضوع به آن بیشتر ارتباط می گیرد. همه کمیسیون های پارلمان حق دارند درطرح مذکور تغییراتی را پیشنهاد نمایند. کمیسیون اصلی وظیفه دارد طی جلسات مشترک با تمام کمیسیون ها، نظرات شانرا توحید نماید. درصورتی که اختلاف نظرباقی بماند درجلسه عمومی مورد بحث قرار گرفته ، رأی گیری نتیجه را نهایی می کند. وقتی طرح قانون تحصیلات عالی به کمیسیون ما ( کمیسیون تقنین) رسید ماعلاوه برتعدیلات دیگر پیشنهادات نمودیم که درهرجا که در متن پشتوکلمۀ پوهنتون و پوهنزی است، درمتن دری بعوض آن ها کلمۀ دانشگاه ودانشکده قرار دا ده شود. باید تذکر دهم که ما یگانه کمیسیونی بودیم که چنین پیشنهادی را دادیم.
دلایل پیشنهاد ما این ها اند وامیدوارم به آن ها دقت دهید:
دلیل اول: ازنظرما، کشورما کشوری چند زبانه است.
دلیل دوم: زبان های پشتوودری زبان های رسمی دولت می باشند وبیشترین مورد استعمال را دارند.
دلیل سوم: هردوزبان دارای لغات، کلمات واصطلحات مربوط به خود می باشند.
دلیل چهارم: مادۀ شانزدهم قانون اساسی دولت را ( که مایک نهادمهم آن هستیم) مؤظف کرده است که برای تقویت وانکشاف همه زبان های کشوربرنامه های مؤثر طرح نماید.
دلیل پنجم: درکشورزبان ملی ومصطلحات ملی وجود ندارد.
دلیل ششم: زبان های کشور دارای حقوق مساوی اند.
دلیل هفتم: هرنوع تحمیل کلمات یک زبان به زبان دیگر،مخالف صریح قانون اساسی کشوراست.
دلیل هشتم: زبان ملی دراثرتسامح زبان ها می تواند به وجود بیاید نه دراثرتصادم آن ها.
دلیل نهم: تساوی حقوق زبان ها می تواند به وحدت ملی کشورکمک قابل توجهی نماید.
دلیل دهم: حل مسئله زبان ها می تواند ما را یک گام دیگربه طرف ساختن یک دولت مدرن کمک نماید.
دلیل یازدهم: اختلاف برسر این موضوع درمیان اجتماع داخل شده بود و قانون باید به رفع نیازمندی های جامعه بپردازد.
همچنان کمیسیون پذیرفت که برای تنظیم امورمربوط به زبان های کشور، خلاء قانو وجوددارد. همین انگیزه سبب شد تابرای تنظیم امورزبان ها باید طرح قانون زبان های افغانستان، ساخته شود( که این کارتکمیل گردیده است).
زمانی که پیشنهادات تعدیلی ما درجلسۀ عمومی مطرح گردید با مخالفت وکلای پشتون مواجه شد. آن ها استدلال می کردند که پوهنتون و پوهنزی همان مصطلحات ملی اند که درمادۀ شانزدهم قانون اساسی( بندجعلی) آمده است.
درمقابل ما دلایلی را که تاحال مطالعه نمودید، مطرح نمودیم ولی طرف مقابل همان یک حرف را داشت. قاعدتا رئیس مجلس باید رأی گیری می نمود اما یک عده ازوکلای پشتون تهدید نمودند رأی گیری براین پیشنهادات خلاف قانون اساسی است. رئیس مجلس بخاطرجلوگیری ازتشنج درمجلس طرفین را به تفاهم دعوت نمود وقرارشد یک کمیسیون ده نفره ازهر طرف پنج نفر، باهم بحث نمایند. درنتیجه پنج نفراووکلای پشتون هریک غلام فاروق میرنی، عبدالله خان اسکزی، معین مرستیال وانجنیرمحمد خان( پنجمی رافراموش کرده ام) و پنج نفر هم ازطرفداران تعدیل هریک رحمن ا وغلی، احمد بهزاد، احمدعلی جبرئیلی، غلام سرورجوادی واین جانب، تعیین گردیدند.
قرارشد جلسه تفاهم را میرویس یاسینی نائب اول ولسی جرگه ریاست نماید که همان طورهم شد وجلسه تحت ریاست اودایرگردید.
درجلسۀ مذکورسخنرانان اول مابودیم زیرا پیشنهاد ازجانب ما بود وما باید دلایل خودرا ارائه می کردیم.
دراینجا نمی خواهم با ذکرتمام دلایلی که درآنجا مطرح گردید، شمارا دردسردهم اما قابل یادآوری می دانم که به علاوۀ آنچه تاحال خواندید چند دلیل دیگرنیزگفتیم که دراینجا مختصرا تذکر می دهم:
اول این که ازنظر ما پوهنتون وپوهنزی اسم مکان به زبان پشتو اند نه اصطلاح.
دوم این که ازنظر ما هیچ مصطلح ملی وجود ندارد، زیرا زبان ملی وجود ندارد.
سوم هیچ مرجعی درگذشته وحال وجود نداشته تا به نمایندگی ازملت، مصطلح ملی وضع کند.
چهارم حتی اگر این کلمات ملی هم باشند ما با حفظ آن مخالفتی نداریم وحفظ آن به معنی حذف دیگران نیست بلکه ما می خواهیم پشتو وفارسی درکنار هم باشند.
پنجم این که شما حتی به خود حق می دهید ترمینالوژی( مصطلحات) قانون اساسی را تغییردهید چنانچه اما ما نمی توانیم، درکنارپوهنتون ، دانشگاه بگوئیم؟
به چند نمونۀ آن توجه کنید:
درقانون اساسی افغانستان درمتن پشتو رئیس جمهور، "جمهوررئیس" گفته شده است ا ما طرفداران ملی سازی آنرا ولس مشر می گویند.
درقانون اساسی افغانستان، انتخابات درمتن پشتو هم " انتخابات" ذکر گردیده است اما طرفداران ملی سازی آن را "تول تاکنه" می گویند.
درقانون اساسی کشور پایتخت کشور درمتن پشتو " پایتخت" گفته شده است اما طرفداران ملی سازی آن را" پلازمینه" می گویند و همۀ این ها در تلویزیون دولتی ورسمی. با وجود این ها ما با این تغییرات مخالف نیستیم وفکر می کنیم نباید ترمینالوژی قانون اساسی بهانۀ برای جلوگیری ازرشد وانکشاف زبان ها قرار گیرد.
خلاصه این که به اساس کدام منطق، واژه سازی به زبان پشتو مجاز است اما به زبان دری ممنوع؟
پنجم این که آیاما حق نداریم به زبان خود سخن بگوئیم؟
ششم این که کدام یک ازپیشنهادات ما به وحدت ملی کشور کمک می نماید؟ این که تنها پوهنتون باشد یا درکنارخود دانشگاه راهم بپذیرد؟
بعد ازمطرح نمودن دلایل ونظریات ما، طرف مقابل یک جواب داشتندو آن ا ین که پوهنتون وپوهنزی مصطلحات ملی اند. دراینجا ماپرسیدیم این چگونه است درحالیکه همۀ ما وکیل هستیم تنها شما مصطلحات ملی را میدانید و ما ازآن بی خبریم؟
جواب بازهم همان بود که قبلا گفته شد. اینک ما مجبورشدیم آخرین سؤال را مطرح نمائیم وآن این که: بند اخیرمادۀ شانزدهم گفته است که مصطلحات علمی واداری ملی موجود درکشور، حفظ گردد اما این بند نگفته است که آن مصطلحات چی اند تاحفظ گردد،شما دارید این بند را تفسیر می کنید، آیا شما صلاحیت تفسیر قانون اساسی را دارید؟
دراینجا بود که آن هاپذیرفتند که صلاحیت تفسیرقانون را ندارند واین استنباط خودشان است. درنتیجه متنی با این محتوی تهیه و طرفین روی آن توافق نمودند:
" چون مصطلحات علمی واداری ملی مندرج دربند اخیر مادۀ شانزدهم قانون اساسی ، نه درقانون اساسی مشخص شده است ونه درسایر قوانین ، لهذا مرجع تفسیرکنندۀ قانون اساسی که همانا کمیسیون مستقل نظارات برتطبیق قانون اساسی می باشد، باید آنرا مشخص نماید، تاآن زمان طرح قانون تحصیلات عالی معطل باشد".
بدین ترتیب طرف مقابل پذیرفت که اساسا هیچ اصطلاحی ملی گفته نمی شود تاوقتی مرادقانونگذار با تفسیر قانون اساسی معلوم گردد. امانکتۀ منفی این که طرح قانون تحصیلات عالی تا مدت نامعلومی معطل گردید درحالی که تصویب این قانون می توانست تغییرات مثبتی درنظام تحصیلات عالی کشوروارد کند.
راه دیگر این بود که برروی پیشنهادات ما رأی گیری صورت می گرفت اما طرف مقابل حاضرنبود درچنین رأی گیری اشتراک نماید یا احتمالا جلسه به تشنج کشیده می شد واین به مصحلت کشور نبود.
هموطن عزیز!
افغانستان کشوری قیچی شده از پیکر خراسان بزرگ است. تنوع قومی یکی از بارز ترین مشخصه هایی اجتماعی کشورماست. درکشور هائی که دارای تنوع قومی اند، پروسه ملت سازی زمان بیشتری را می برد. برای ایجاد کشوری واحد وملتی واحد دوراه وجود دارد، یکی حفظ تنوع ودیگری حذف آن ها.
به نظر بنده کسانی که راه دوم را اختیار می کنند، عاملین اصلی عقب ماندگی کشور مااند.

نوت: اگرنظرات خود را به این آدرس بفرستید، ممنون خواهم شد.
registani@gmail.com

Thursday, September 11, 2008

سخن سالار



تجربه این حقیقت را ثابت نموده که افغانها زمانیکه ماهیت متجاوز را در کشور خود درک نمودند گرد هم آمده و مانند یک پارچه واحد در مقابل متجاوز مقاومت و ایستادگی مینمایند"


از سخنان قهرمان ملی



پس ای هموطن دیر نیست که ماهیت متجاوزی را که میان من و تو به نام این و آن تفرقه می اندازد درک کنی. تفاوت های لسانی، قومی و ملیتی همه نشانه های وارداتی بیگانگان اند تا من و تو را از همدیگر بدور سازند. بزرگترین رهنمای ما اسلام است که با ارشاداتش هیچ فردی را به فرد دیگر برتر نشمرده است مگر به تقوا. بیایید تا افتخارات کشور خود را پاس بداریم


درود بر روان پاک شهدای اسلام




Sunday, September 7, 2008







اینک بیا

با من به آستانه ی کهسار پیر پاک

این عارف همیشه ای بیدار

تا همچو چشمه ها

پایان دهیم پایان را

پیوسته در آغاز...ی




بگذار كه دور از رخت اي يار بم‍‍‍‍‍‍‍يرم يـك ره بگـذر بـر من و بگـذار بمي‍رم
گفتي به تو گر بگذرم از شوق بميري قربـان سـرت، بگـذر و بگـذار بمـيرم
مي ميرم و از مردن من آگهيش نيست يا رب ، كه دعا كرد ، چنين زار بميرم
هر مشكلي آسان شود از مستي و ترسم سـاغـر شـودم خـالـي و هشـيـار بمـيـرم
خارم مشكن در جگر از بوي گل اي باد بـگـذار كـه از حـسـرت گـلـزار بمـيرم
بر سر ز هما سايه ام افتاد ”صباحي“ باشـد كه در آن سـايـه ي ديـوار بمـيرم
متن پایین برگردان از نامه است که در سایت انترنتی ایطالیایی به یاد بود از شهید احمد شاه مسعود به نشر رسیده است و آنرا درینجا برای علاقمندان برگردان نمودم.

You were mown down by a bomb.
نخل سبز قامتت چی بیرحمانه با بمبی خشکید
How not to be sad when a man of truth is murdered?
چگونه غمگین نباشم وقتیکه یک مرد حقیقت را به قتل میرسانند؟
In a world filled with perversion and business and conflicts of powers,there is no room for the light bearers.
در جهانی که مملو از انحرافات ، معامله گری و نبرد بر سر قدرت است، دیگر جایگاهی برای یک نوید دهنده خوشی و رهنمای چراغ بدست نیست.
They disturb the order – or, better, the disorder – of the world:
آنها نظم جهانی را مختل میکنند
Socrate and Gandhi died while fighting against the obscurantism, didn’t they?
آیا سقراط و گاندی تا اخیر عمر در مقابل جهالت مبارزه ننمودند؟
Son of a rich and unknown culture, You were part of that circle
of men devoting their actions and thoughts to humanity, though incurring in the hostility of strong powers.
فرزند فرهنگ غنی و نا شناخته، تو هم بخشی ازین دسته بودی که افکار و اعمال خود را در راه بشریت و در میان دشمنی دو ابر قدرت فدای کشور خود نمود.
Poet in your soul, forced to dress up like a military chief
in order to fight agains the Red Army that was destroying your people, depriving them of their freedom.
اشعار جاری در روحت تو را واداشت تا لباس نظامی به تن نمایی و در مقابل قشون سرخ که برای ویرانی مردمت و دفاع از آزادی آنها بر علیه استعمار بجنگی.
By yourself, fighting against that war machine so strong and so feared by the West during the cold war.
تنها و با خودت، در نبرد علیه قدرت نیرومندی که غرب در جنگ سرد از آن هراس داشت
By yourself, You were the first to shake the Berlin wall,
which cut the world in two and would have actually fallen down after the last Russian soldier departure.
تنها و با خودت، تو باعث شدی تا دیوار برلین که جهان را به دو بخش تجزیه نموده بود با خروج آخرین سرباز از کشورت بلرزد و ویران شود.
Still by yourself, between the Soviet empire – at its twilight and defeated by its own mistakes –and the West – sold to its own business,you attempted to gain peace and independence for your people.
تنها و با خودت در نبرد میان امپراتوری شوروی که در اوج توانایی با اشتباهات خود شکست خورد و غرب- که هنوز هم غرق معامله گری است صلح کشورت را حفظ کنی و به مردمت آزادی به ارمغان بیآوری
How many times did you launch your appeals?
چند مراتب آرزوهایت را درقالب تقاضا با دیگران شریک ساختی؟
How many times only your words echo answered on the Panjshir mountains?
چند مراتب صدایت در کوهپایه های پنجشیر به هم پیچید و با انعکاس آن پاسخ سوالهایت را داد؟
Life is beautiful, my friend. I do believe it.
زندگی زیباست دوستم و من به این باوردارم
Or maybe, killing a man, destroying his body, tearing his flesh, can’t erase his soul.
شاید، قتل یک مرد، تخریب جسم او، پاره پاره نمودن اعضای بدنش نمیتواند روحش را از میان بردارد
You were a light on the difficult way to peace.
تو روشنایی راه دشوار و تاریک رسیدن به صلح بودی
When I see the lantern of other light bearers going on the way you have shown, I do firmly believe that life is beautiful.
وقتیکه نگاه میکنم که دیگران با چراغ های خود به راه که تو نشان دادی میروند، به استقامت در باورم که زندگی زیباست روحیه میبخشد.
I remind an old Persian proverb You told one day:
هنوز هم وجیزه را که برایم به پارسی گفتی بخاطر دارم
All the darkness of the world can’t smother the flame of a single little lantern.
و آن اینکه: تمام تاریکی دنیا نمیتواند روشنایی یک چراغ را در خود بپیچد و خفه اش سازد

Saturday, September 6, 2008

به یاد بود از شهید احمد شاه مسعود قهرمان ملی کشور


دو شنبه 18 سنبله مصادف است به سالروز غروب آفتاب پر درخشش و اسطوره مقاومت افغانستان. درست هفت سال قبل در چنین روزی تیرگی درد، و اندوه فضای افغانستان را پوشید و یگانه امید کشور برای استقلال، اتحاد و حریت کشورچشم از جهان پوشید. امروز که هفت سال ازین غم میگذرد مسعود عزیز قهرمان ملی کشور با خاطره هایش در کنار مان ایستاده است و نسل جوان کشور را به راهی فرامیخواند که تلاش و مبارزه برای زنده نگهداشتن حیثیت و مرام های کشور تاریخی ماست. این قهرمان تبار ابو مسلم خراسانی یادبودی را از خاطره ها و رشادت های بزرگان این خطه به ما به ارمغان میآورد.


امروز در اندوه هفتمین سالگرد غروب اسطوره مقاومت دهه بیست کشور مینشینیم. با گذشت هفت سال حوادث مهمی در کشور رخ داده اند که همه و همه شهامت، پایداری، استقامت، مردانگی، بزرگی و قهرمان بودن مسعود بزرگ را به اثبات میرسانند. همانند شهروندان دیگر کابل در هنگام جنگ های تحمیل شده استعمار سیاه بالای کشورم رنج های بسیاری را متحمل شدم ولی میدانم که هرچند صحنه ها تنگ تر میشد و روزها دشوارتر مسعود عزیز مانند امید تابناک به ما خاطره میبخشید و برای ما تکیه گاه محکمی از رهبری زمانش شده بود. امروز با گذشت هفتسال و با کارکرد با افراد و اتباع کشور های مختلف در افغانستان دانستم که احمد شاه مسعود بزرگ دیگر افتخاراتش تنها به افغانستان تعلق نمیگیرد بلکه اتباع کشورهای مختلف در اکناف جهان او را بزرگ میپندارند و احترامش مینمایند.


روحت شاد باد ای قهرمان بزرگ- مسعود عزیز راه تو ادامه دارد


قطعه شعری را به زبان انگلیسی از حماسه بقایی حضرتی شاعر جوان که در هنگام سرودن این شعر 10 سال داشتند و در کشور سویدن زندگی مینمایند به شما پیشکش میدارم.


با خواندن این شعر تفکر کنید که چه الهامی ازین بزرگمرد تاریخ کشورم قریحه شعری یک طفل 10 ساله را بر می انگیزد تا با این زیبایی بسراید. بدون شک عشق پاکی که در دلهای همه ما با حضور و الطاف خداوندی گنجانیده شده است.


To Ahmed Shah Masoud
I can not find words enough to express my sadness.

‎I do not have tears enough to wash away my madness.‎

I long but not enough to meet you

I cry but not loud enough to reach you.‎

I reminisce in memory of all your smiles

I feel remorse for all your struggles and walked miles

I grew up with your name on my lips, my heart, my soul...‎

I would have loved to meet you

to have kissed your hand

to have fallen at your feet

You taught and gave us liberty ‎

You freed us from the invisible chains‎

You gave us hope when there was none‎

You gave us life when we were dead‎

Please accept my congratulationsfor your dream has come true‎

Your Afghanistan is now free

‎Your people are proud, for everyone to see.

‎Please rest now and let us make you proud,

‎the way you have made us proud.‎

Written by: Hamasa Baqaiy Hazrati

برای مطالعه بیشتر در مورد این شعر روی این سایت کلیک نمایید

Monday, September 1, 2008

استراتیژی ارتباطات در ولایات، استان ها و قریه جات



فشرده استراتیژی ارتباطات در سطوح ولایات، استان ها و قریه جات را دوست گرانقدر ما لطف الله لطفی خدمت وبلاگ فرستاده اند. در گرماگرم اجرای طرح انکشاف ملی افغانستان استراتیژی های متفاوت در سطوح مختلف دولت مورد بحث قرارگرفت که این استراتیژی نیز الگوگرفته از استراتیژی ارتباط در طرح انکشاف ملی افغانستان برای ولایات ، استان ها (ولسوالی ها) و قریه جات میباشد. اینرا غرض ابراز نظریات شما عزیزان شریک نمودم.








استراتیژی ارتباطات
یکی از پیش شرط های سهمگیری، شفافیت و حسابدهی در یک جامعه دموکرات تحفظ و دفاع از آزادی بیان و حق دسترسی به معلومات در مورد فعالیت های دولت میباشد. تحفظ و حمایت از حقوق برای دسترسسی به معلومات و انتقال معلومات میان نهادهای دولتی، نهاد های مدنی، و سکتور خصوصی از اهمیت همسانی برخوردار است. انتقال رایگان اطلاعات و ارتباطات قوی میان دولت و مردم در جلب اعتماد به دولت بخصوص در محلات جنگ زده و یا در حال جنگ نهایت ارزنده میباشد.

دولت باید در جستجوی روش ها برای ازدیاد گفتمان و مباحثه با اتباع خود باشد. این کار فقط با نهادینه سازی و ارتباطات دوجانبه میان دولت و دیگر نهادهای ذیدخل توسط ازدیاد آگاهی، تسهیل بحث های مردمی، تشریک دانش و تقویه معلومات در سطح ابتدایی میباشد که بوسیله آن نهاد های صاحب تصمیم گیری به اساس شواهد در دست برنامه ریزی خود را ترتیب نمایند. دولت همچنان در مورد موجودیت و دسترسی به اطلاعات در مورد پالیسی های حاکمیت در سطوح پایینتر اطمینان کسب مینماید. این کار فقط توسط آگاهی دادن و ایجاد راه های ارتباطی که میتوان از آن برای تشریک معلومات میان دریافت کننده گان متنوع استفاده کرد امکان پذیر میباشد. این کار در حقیقت به تشویق مباحثه میان نهادهای ذیدخل در ارتباط به حکومتداری در سطوح پایین همکاری مینماید. وسایل گوناگون را میتوان برای بلند بردن سطح آگاهی در میان مردم و تسهیل ارتباطات میان دولت و مردم استفاده نمود. وسایل که برای تشریک معلومات میتوان از آن استفاده نمود شامل، رسانه های فراگیر، نشریه های دولتی، صفحات انترنتی و فرستادن نماینده ها به شورای ها میباشد. این کار از طریق مشاورت با مردم نیز میتواند صورت گیرد. توانمند ساختن مردم برای ابراز نظر در مورد پالیسی و اجرای آن مالکیت بیشتر پالیسی ها توسط مردم را تشوق مینماند و مردم آن را از خود میشمارند.

استراتیژی ارتباطی دولت برای حکومت های محلی باید اهداف استراتیژیک پایین را تعقیب نماید:

آگاه نمودن نهاد های ذیربط در مورد اهداف و محتوای پالیسی حاکمیت محلی و اینکه در آن چه ظرفیت نهفته است که باید بدست آید.
توسعه شفافیت و حسابدهی با استفاده از وسایل مختلف النوع برای نشر معلومات در مورد دولت به مردم
آگاه سازی کارمندان دولت در مورد اهداف و محتوای پالیسی حاکمیت محلی تا ایشان آنرا به درستی اجرا نموده و در مورد بهبود آن نظریات خود را شریک سازند.
فراهم سازی اطلاعات به مردم در مورد نهاد های دولتی در ارتباط به وضعیت اجرای برنامه های پذیرفته شده در پالیسی حاکمیت محلی و
نهادینه سازی دو جانبه انتقال معلومات به منظور آگاهی اتباع در مورد پالیسی حاکمیت محلی و اجرای آن

استراتیژی ارتباطی حاکمیت محلی بر این اصول استوار است:
مالکیت ملی: هدف استراتیژی فراهم سازی معلومات در مورد حاکمیت محلی برای تمامی نهاد های ذیربط بوده و فرصت ها را برای پروسه انکشاف ملی و اجرای آن فراهم میسازد.
تعهد سیاسی: دولت متعهد است تا راه های قائم نمودن ارتباطات را با دیگر نهادهای ذیربط در پالیسی حاکمیت محلی حفظ نموده و آنها را باز نگهدارد
حق دسترسی به معلومات: این استراتیژی حقوق دسترسی فردی به اطلاعات عامه را محفوظ دانسته و از تشریک آن در تمامی سطوح دولت اطمینان میدهد.
حسابدهی و شفافیت: این استراتیژی حق دسترسی به اطلاعات عامه را شناسایی نموده و از تشریک آن در تمامی سطوح دولت اطمینان میدهد.

دریافت کننده گان این استراتیژی دولت، رسانه ها، نهاد های مدنی و کافه مردم به شمول همکاران انکشافی دولت افغانستان میباشد.

به تعقیب اهداف این استراتیژی، یک تعداد ابزار برای ارتباط دادن اطلاعات در مورد مردم و تشویق نظریات از مراجع ذیربط موجود میباشد که شامل ذیل اند:
تشکیل یک استراتیژی واضح در مورد کار با رسانه ها به شمول تنظیم اعلامیه های مطبوعاتی منظم با رسانه ها و توزیع خبرنامه ها
فراهم سازی کمکم و تقویه محیط قانونمند برای آزادی بیان
توسعه معیارهای رسانه ها در سطح ملی و محلات
توسعه آگاهی عامه در مورد حقوق ایشان به اطلاعات
تقویه میکانیزم برای فراهم سازی و دسترسی به اطلاعات
تهیه مواد معلوماتی مانند پوستر ها، رساله ها در مورد پالیسی حاکمیت محلی و حکومتداری سالم به سطوح مختلف مردم
برگذاری مراسم در سطح ولایات و ملی برای تشریک معلومات و جمع آوری معلومات در مورد افکار، نگرانی ها و نیازبه اطلاعات نهاد های ذیربط و
تقویه مکانیزم های ارتباطات برای دسته های آسیب پذیر

کوشش های مشخصتر نیز در راستای ارتباط دادن دولت مرکزی با ولایات، استان ها و قریجات صورت خواهد گرفت. اینگونه فعالیت هابه انتقال آزاد معلومات در سرتاسر کشور کمک مینماید. تسهیل اینگونه ارتباطات تمامی 365 استانهای کشور را با هم و با دولت مرکزی در کابل نزدیک میسازد. دو دستآورد متوقعه برای رسیدن به این هدف عبارتند از:

الی ختم 1389 (20 مارچ 2011) تمامی وزارتخانه ها و مقام های با صلاحیت دولت افغانستان صفحات انترنتی خود را به زبان های دری، پشتو و انگلیسی برای انتقال اطلاعات در مورد پالیسی ها و برنامه های خود به اتباع افغانستان و جامعه بین المللی راه اندازی خواهند نمود. این صفحات نیز تسهیلات جلب نظریات را از نهاد های ذیدخل و علاقمندان خواهد داشت. در آغازبه دلیل نبود سواد کافی، سطح تحصیلی پایین تعداد بازدید کننده گان محدود خواهند بود. با این هم، دولت افغانستان متعهد است تا بصورت مداوم با نهادهای ذیربط که شامل اتباع افغانستان و جامعه بین المللی میباشند در تماس باشد.

علاوه برین، با شبکه ارتباطدهی استانها، خدمات تیلیکام در فراهم سازی سهولات ستلایتی خود ادامه خواهد داد تا تمامی 435 استان های کشور را با خدمات ابتدایی تیلفونی مجهز بسازد. شبکه ارتباطدهی قریجات توسعه بیشتر از شبکه ارتباطدهی استانها را تشکیل میدهد که بالاخبه به 5000 الی 6000 قریجات در سرتاسر افغانستان خواهد رسید. وزارت مخابرات و تکنالوژی اطلاعاتی پروژه حاکمیت الکترونیکی را به کمک نهاد های دولتی در سرتاسر کشور راه اندازی خواهد نمود. این پروژه راه را برای دسترسی وسیع به اطلاعات، بهبود موثریت و اجرای امور عامه و اقدام های کاری بهبود یافته مهیا خواهد ساخت. این کار در ایجاد شفافیت، نظارت و کنترول موثر و اجراات کارآ ممد واقع خواهد گردید.

روش های مبتنی بر حقوق بشر در حاکمیت محلی



عناصر ذیل از یک روش مبتنی بر حقوق بشر اطلاعات کافی را در دسترس پالیسی حاکمیت محلی و کارکرد نهاد های دولتی ذیلاً فراهم میسازد:

نهاد های محلی دولتی حاکمیت قانون و حقوق بشر را رعایت مینمایند.
نهای های محلی دولتی از نتایج و پروسه های که توسط معیارها و اصول حقوق بشر رهنمایی میگردند نظارت مینمایند.
زنان و مردان به عنوان فعالان کلیدی نه به عنوان دریافت کننده گان غیر فعال کمک ها و خدمات در انکشاف سهم خواهند گرفت
سهمگیری هم به عنوان وسیله و هم به عنوان یک هدف شناسایی خواهد گردید.
استراتیژی ها تقویه کننده خواهند بود نه بازدارنده
نتایج و پروسه ها نظارت و بررسی خواهند گردید
تحلیل ها در برگیرنده تمامی جوانب میگردند.
نهاد های محلی دولتی بالای افراد بی بضاعت، فقیر و دورافتاده توجه بیشتر خواهند نمود
مالکیت روی پروسه انکشافی توسط خود مردم احساس خواهد گردید
نهاد های محلی دولتی در از بین بردن اختلافات کار مینمایند
روش های بالا- پایین و پایین- بالا مشترکاً استفاده خواهند گردید
همکاری استراتِیژیک به میان آمده حفظ خواهد گردید
نهاد های محلی دولتی به تمامی جوانب حسابده خواهند بود
نهادی های محلی دولتی دستآوردهای متداوم حقوق بشر را هدف خود قرارخواهند داد


Sunday, August 31, 2008

چرا پیام مشرق




چند باری قصد نمودم تا به احترام و افتخار اشعار حضرت علامه اقبال سیالکوتی، دانشمند فقید کشورهای اسلامی و رهبر انقلاب تفکری مشرق شعری را که پیام مشرق نام دارد و به پیشوای اعلیحضرت امان الله خان شاه افغان پیشکش گردیده بود درینجا بنویسم ولی خواستم این مناسبت با حلول با سعادت ماه مبارک رمضان یکجا باشد تا با گوهر انفاس پاکتان دست دعا به درگاه باری تعالی برده و به روح پاک این عالم فقید و پیشوای انقلاب تفکری مشرق طلب مغفرت و قرب ذات الهی را نمایید.


بسم اﷲ الرحمن الرحیم
پیشکش بحضور اعلیحضرت امیرامان اﷲ خان فرمانروای دولت مستقلۂ افغانستان خلد اﷲ
ملکہ وا جلالہ
ای امیر کامگار ای شہریار

نوجوان و مثل پیران پختہ کار

چشم تو از پردگیہای محرم است

دل میان سینہ ات جام جم است

عزم تو پایندہ چون کہسار تو

حزم تو آسان کند دشوار تو

ہمت تو چون خیال من بلند

ملت صد پارہ را شیرازہ بند

ھدیہ از شاہنشہان داری بسی

لعل و یاقوت گران داری بسی

ای امیر ابن امیر ابن امیر

ھدیہ ئی از بینوائی ہم پذیر

تا مرا رمز حیات آموختند

آتشی در پیکرم افروختند

یک نوای سینہ تاب آوردہ ام

عشق را عہد شباب آوردہ ام

پیر مغرب شاعر المانوی

آن قتیل شیوہ ہای پہلوی

بست نقش شاہدان شوخ و شنگ

داد مشرق را سلامی از فرنگ

در جوابش گفتہ ام پیغام شرق

ماہتابی ریختم بر شام شرق

تا شناسای خودم خود بین نیم

با تو گویم او کہ بود و من کیم

او ز افرنگی جوانان مثل برق

شعلۂ من از دم پیران شرق

او چمن زادی چمن پروردہ ئی

من دمیدم از زمین مردہ ئی

او چو بلبل در چمن فردوس گوش

من بصحرا چون جرس گرم خروش

ہر دو دانای ضمیر کائنات

ہر دو پیغام حیات اندر ممات

ہر دو خنجر صبح خند آئینہ فام

او برہنہ من ہنوز اندر نیام

ہر دو گوہر ارجمند و تاب دار

زادۂ دریای ناپیدا کنار

او ز شوخی در تہ قلزم تپید

تا گریبان صدف را بر درید

من بہ آغوش صدف تابم ہنوز

در ضمیر بحر نایابم ہنوز

آشنای من ز من بیگانہ رفت

از خمستانم تہی پیمانہ رفت

من شکوہ خسروی او را دہم

تخت کسری زیر پای او نہم

او حدیث دلبری خواہد ز من

رنگ و آب شاعری خواہد ز من

کم نظر بیتابی جانم ندید

آشکارم دید و پنھانم ندید

فطرت من عشق را در بر گرفت

صحبت خاشاک و آتش در گرفت

حق رموز ملک و دین بر من گشود

نقش غیر از پردۂ چشمم ربود

برگ گل رنگین ز مضمون من است

مصرع من قطرۂ خون من است

تا نپنداری سخن دیوانگیست

در کمال این جنوان فرزانگیست

از ھنر سرمایہ دارم کردہ اند

در دیار ہند خوارم کردہ اند

لالہ و گل از نوایم بی نصیب

طایرم در گلستان خود غریب

بسکہ گردون سفلہ و دون پرور است

وای بر مردی کہ صاحب جوہر است

دیدہ ئی ای خسرو کیوان جناب

آفتاب ’’ما توارت بالحجاب‘‘

ابطحی در دشت خویش از راہ رفت

از دم او سوز الا اﷲ رفت

مصریان افتادہ در گرداب نیل

سست رگ تورانیان ژندہ پیل

آل عثمان در شکنج روزگار

مشرق و مغرب ز خونش لالہ زار

عشق را آئین سلمانی نماند

خاک ایران ماند و ایرانی نماند

سوز و ساز زندگی رفت از گلش

آن کہن آتش فسردہ اندر دلش

مسلم ہندی شکم را بندہ ئی

خود فروشی دل ز دین بر کندہ ئی

در مسلمان شأن محبوبی نماند

خالد و فاروق و ایوبی نماند

ای ترا فطرت ضمیر پاک داد

از غم دین سینۂ صد چاک داد

تازہ کن آئین صدیق و عمر

چون صبا بر لالۂ صحرا گذر

ملت آوارۂ کوہ و دمن

در رگ او خون شیران موج زن

زیرک و روئین تن و روشن جبین

چشم او چون جرہ بازان تیز بی

نقسمت خود از جہان نا یافتہ

کوکب تقدیر او نا تافتہ

در قہستان خلوتی ورزیدہ ئی

رستخیز زندگی نادیدہ ئی

جان تو بر محنت پیہم صبور

کوش در تہذیب افغان غیور

تا ز صدیقان این امت شوی

بہر دین سرمایۂ قوت شوی

زندگی جہد است و استحقاق نیست

جز بہ علم انفس و آفاق نیست

گفت حکمت را خدا خیر کیثر

ہر کجا این خیز را بینی بگیر

سید کل صاحب ام الکتاب

پردگیہا بر ضمیرش بی حجاب

گرچہ عین ذات را بی پردہ دید

’’رب زدنی‘‘ از زبان او چکید

علم اشیا ’’علم الاسماستی‘‘

ہم عصا و ھم ید بیضا ستی

علم اشیا داد مغرب را فروغ

حکمت او ماست می بندد ز دوغ

جان ما را لذت احساس نیست

خاک رہ جز ریزۂ الماس نیست

علم و دولت نظم کار ملت است

علم و دولت اعتبار ملت است

آن یکی از سینۂ احرار گیر

وان دگر از سینۂ کہسار گیر

دشنہ زن در پیکر این کائنات

در شکم دارد گہر چون سومنات

لعل ناب اندر بدخشان تو ہس

تبرق سینا در قہستان تو ہست

کشور محکم اساسی بایدت

دیدۂ مردم شناسی بایدت

ای بسا آدم کہ ابلیسی کند

ای بسا شیطان کہ ادریسی کند

رنگ او نیرنگ و بود او نمود

اندرون او چو داغ لالہ دود

پاکباز و کعبتین او دغل

ریمن و غدر و نفاق اندر بغل

در نگر ای خسرو صاحب نظر

نیست ہر سنگی کہ می تابد گہر

مرشد رومی حکیم پاک زاد

سر مرگ و زندگی بر ما گشاد

’’ہر ہلاک امت پیشین کہ بود

زانکہ بر جندل گمان بردند عود‘‘

سروری در دین ما خدمتگری است

عدل فاروقی و فقر حیدری است

در ہجوم کارہای ملک و دین

با دل خود یک نفس خلوت گزین

ہر کہ یکدم در کمین خود نشست

ہیچ نخچیر از کمند او نجست

در قبای خسروی درویش زی

دیدہ بیدار و خدا اندیش زی

قاید ملت شہنشاہ مرا

دتیغ او را برق و تندر خانہ زاد

ہم فقیری ہم شہ گردون فری

ارد شیری با روان بوذری

غرق بودش در زرہ بالا و دوش

در میان سینہ دل موئینہ پوش

آن مسلمانان کہ میری کردہ اند

در شہنشاہی فقیری کردہ اند

در امارت فقر را افزودہ اند

مثل سلمان در مدائن بودہ اند

حکمرانی بود و سامانی نداشت

دست او جز تیغ و قرآنی نداشت

ہر کہ عشق مصطفی سامان اوست

بحر و بر در گوشۂ دامان اوست

سوز صدیق و علی از حق طلب

ذرہ ئی عشق نبے از حق طلب

زانکہ ملت را حیات از عشق اوست

برگ و ساز کائنات از عشق اوست

جلوۂ بی پردہ او وانمود

جوہر پنھان کہ بود اندر وجود

روح را جز عشق او آرام نیست

عشق او روزیست کو را شام نیست

خیز و اندر گردش آور جام عشق

در قہستان تازہ کن پیغام عشق

حلول با سعادت رمضان مبارک

دوستان عزیز سلام! با اغتنام از فرصت خواستم تبریکیه دانشجویان دانشکده ژورنالیزم بخش شبانه که تازه امتحانات سمستر دوم را موفقانه سپری نموده و سمند افتخار به سوی سمستر سوم کشیده اند را به مناسبت حلول با سعادت ماه مبارک رمضان به همه شما تبریک و تهنیت عرض نمایم.


دانشجویان سمستر سوم بخش شبانه دانشکده ژورنالیزم، حلول با سعادت این ماه مملو از رحمت خداوندی را به کافه ملت مسلمان افغانستان و کشور های اسلامی بخصوص ملت های همزبان خویش تبریک عرض مینمایند. عبادات شما مقبول درگاه ایزد متعال باد و رحمت و الطاف بی پایان خداوندی نثار روح، روان و جسم شما. ما با بلند بردن دست دعا به درگاه یزدان پاک خواهان اتحاد، همدلی و همنوایی امت مسلمه و شگوفایی، سربلندی و سرفرازی کشور های اسلامی هستیم. الله معک! ذ

نہ افغانیم و نی ترک و تتاریم

چمن زادیم و از یک شاخساریم

تمیز رنگ و بو بر ما حرام است

کہ ما پروردۂ یک نو بھاریم





Wednesday, August 27, 2008

اهمیت نوشتن اهداف و آرزوها برای رسیدن به آنها


چرا نوشتن اهداف اینقدر اهمیت دارد؟
نوشتن آرزوها و اهداف اولین قدم مهم به سمت دست پیدا کردن به آنهاست. اول به این دلیل که نوشتن آنها محبورتان می کند اهدافتان را تصویرسازی (تجسم) کنید. و دوم به این دلیل که عمل نوشتن آنها، تعهدی نسبت به آنها در شما ایجاد میکند. فقط 5% از جمعیت جهان واقعاً برای نوشتن اهداف و آرزوهایشان وقت می گذارند شاید به همین خاطر است که افراد کمی هستند که واقعاً در زندگیشان موفق باشند و همان زندگی را داشته باشد، که آرزوی داشتنش را دارند.
نوشتن اهداف، خط سیر شما را به سمت موفقیت ایجاد می کند. بااینکه فقط عمل نوشتن اهداف می تواند پروسه را به حرکت بیندازد، اما این هم اهمیت دارد که هر از گاهی اهدافتان را مرور کنید. یادتان باشد، هرچه تمرکز بیشتری روی اهدافتان داشته باشید، احتمال بیشتری هست که به آنها دست پیدا کنید.
در زیر به چهار قانون نوشتن اهداف اشاره می کنیم:
1. نوشتن اهداف به شکل مثبت
برای آنچه که می خواهید کار کنید نه آنچه که می خواهید از آن بگذرید. بخشی از علت اینکه چرا اهدافمان را می نویسیم این است که دستورالعمل هایی برای ذهن ناخودآگاهمان تنظیم کنیم. ذهن ناخودآگاه شما ابزاری بسیار کارامد است، نمی تواند خوب را از بد تشخیص دهد و قضاوت هم نمی کند. تنها عملکرد آن انجام دستورالعمل هایش است. هرچه دستورالعمل های شما مثبت تر باشد، نتیجه مثبت تری هم به دست می آورید.
همچنین مثبت فکر کردن در زندگی روزمره به شما در رشدتا بعنوان یک انسان کمک می کند. پس آنرا فقط محدود به تعیین هدف نکنید.
2. نوشتن اهداف با جزئیات کامل
به جای اینکه فقط بنویسید، "خانه نو"، بنویسید "یک خانه 300 متری با چهار اتاق خواب، 3 حمام دستشویی، و چشم انداز کوهستان روی یک زمین 1000 متری".
یکبار دیگر داریم به ذهن ناخودآگاهمان یک دسته دستورالعمل دقیق و جزء به جزء می دهیم تا روی آن کار کند. هرچه اطلاعات بیشتری در اختیار آن بگذارید، آخر کار نتیجه واضح تری به دست می آورید. هرچه نتیجه تان دقیقتر باشد، ذهن ناخودآگاهتان کارامدتر خواهد شد.
آیا میتوانید چشمانتان را ببندید و خانه ای که در بالا اشاره کردن را تجسم کنید؟ دورتادور خانه قدم بزنید. در آستانه در اتاق اصلی بایستید و مهی که روی کوه ها را گرفته تماشا کنید. به باغچه پر از کوجه فرنگی، لوبیا سبز و خیار نگاه کنید. می توانید ببینید؟ پس ذهن ناخودآگاهتان هم می تواند.
3. نوشتن اهداف به زمان حال
اهدافتان را به زمان حال بنویسید. این کار باعث می شود ذهن ناخودآگاهتان مسیری با کمترین مقاومت را انتخاب کند. اگر بنویسید "در آینده لاغر خواهم شد" ذهن ناخودآگاه با این تصور که این کار مربوط به آینده است وارد عمل نمی شود.
پس اهدافتان را به زمان حال و اول شخص بنویسید، انگار که واقعیت دارند.
4. بازنویسی اهداف
وقتی کلمات نوشته شوند و بعد دوباره نویسی شوند، حداکثر تاثیر را خواهند داشت. پس به یکبار نوشتن راضی نشوید. اهدافتان را یادداشت کنید و بعد دوباره آنها را به زبانی دیگر بازنویسی کنید، صفات انگیزه دهنده به آن اضافه کنید و مختصر و مفیدشان کنید. یک هفته بعد شاید نیاز باشد که باز اصلاحشان کنید. همینطور به این اصلاح کردن ها ادامه دهید.نوشتن اهداف اولین قدم برای واقعی تر جلوه دادن آنهاست. بعضی وقت ها وقتی چیزی را به صورت نوشته داشته باشید، اهمیت بیشتری پیدا میکند. همچنین برنامه ریزی برای آنها نیز ساده تر می شود

اهمیت نوشتن اهداف و آرزوها برای رسیدن به آنها

چرا نوشتن اهداف اینقدر اهمیت دارد؟
نوشتن آرزوها و اهداف اولین قدم مهم به سمت دست پیدا کردن به آنهاست. اول به این دلیل که نوشتن آنها محبورتان می کند اهدافتان را تصویرسازی (تجسم) کنید. و دوم به این دلیل که عمل نوشتن آنها، تعهدی نسبت به آنها در شما ایجاد میکند. فقط 5% از جمعیت جهان واقعاً برای نوشتن اهداف و آرزوهایشان وقت می گذارند شاید به همین خاطر است که افراد کمی هستند که واقعاً در زندگیشان موفق باشند و همان زندگی را داشته باشد، که آرزوی داشتنش را دارند.
نوشتن اهداف، خط سیر شما را به سمت موفقیت ایجاد می کند. بااینکه فقط عمل نوشتن اهداف می تواند پروسه را به حرکت بیندازد، اما این هم اهمیت دارد که هر از گاهی اهدافتان را مرور کنید. یادتان باشد، هرچه تمرکز بیشتری روی اهدافتان داشته باشید، احتمال بیشتری هست که به آنها دست پیدا کنید.
در زیر به چهار قانون نوشتن اهداف اشاره می کنیم:
1. نوشتن اهداف به شکل مثبت
برای آنچه که می خواهید کار کنید نه آنچه که می خواهید از آن بگذرید. بخشی از علت اینکه چرا اهدافمان را می نویسیم این است که دستورالعمل هایی برای ذهن ناخودآگاهمان تنظیم کنیم. ذهن ناخودآگاه شما ابزاری بسیار کارامد است، نمی تواند خوب را از بد تشخیص دهد و قضاوت هم نمی کند. تنها عملکرد آن انجام دستورالعمل هایش است. هرچه دستورالعمل های شما مثبت تر باشد، نتیجه مثبت تری هم به دست می آورید.
همچنین مثبت فکر کردن در زندگی روزمره به شما در رشدتا بعنوان یک انسان کمک می کند. پس آنرا فقط محدود به تعیین هدف نکنید.
2. نوشتن اهداف با جزئیات کامل
به جای اینکه فقط بنویسید، "خانه نو"، بنویسید "یک خانه 300 متری با چهار اتاق خواب، 3 حمام دستشویی، و چشم انداز کوهستان روی یک زمین 1000 متری".
یکبار دیگر داریم به ذهن ناخودآگاهمان یک دسته دستورالعمل دقیق و جزء به جزء می دهیم تا روی آن کار کند. هرچه اطلاعات بیشتری در اختیار آن بگذارید، آخر کار نتیجه واضح تری به دست می آورید. هرچه نتیجه تان دقیقتر باشد، ذهن ناخودآگاهتان کارامدتر خواهد شد.
آیا میتوانید چشمانتان را ببندید و خانه ای که در بالا اشاره کردن را تجسم کنید؟ دورتادور خانه قدم بزنید. در آستانه در اتاق اصلی بایستید و مهی که روی کوه ها را گرفته تماشا کنید. به باغچه پر از کوجه فرنگی، لوبیا سبز و خیار نگاه کنید. می توانید ببینید؟ پس ذهن ناخودآگاهتان هم می تواند.
3. نوشتن اهداف به زمان حال
اهدافتان را به زمان حال بنویسید. این کار باعث می شود ذهن ناخودآگاهتان مسیری با کمترین مقاومت را انتخاب کند. اگر بنویسید "در آینده لاغر خواهم شد" ذهن ناخودآگاه با این تصور که این کار مربوط به آینده است وارد عمل نمی شود.
پس اهدافتان را به زمان حال و اول شخص بنویسید، انگار که واقعیت دارند.
4. بازنویسی اهداف
وقتی کلمات نوشته شوند و بعد دوباره نویسی شوند، حداکثر تاثیر را خواهند داشت. پس به یکبار نوشتن راضی نشوید. اهدافتان را یادداشت کنید و بعد دوباره آنها را به زبانی دیگر بازنویسی کنید، صفات انگیزه دهنده به آن اضافه کنید و مختصر و مفیدشان کنید. یک هفته بعد شاید نیاز باشد که باز اصلاحشان کنید. همینطور به این اصلاح کردن ها ادامه دهید.نوشتن اهداف اولین قدم برای واقعی تر جلوه دادن آنهاست. بعضی وقت ها وقتی چیزی را به صورت نوشته داشته باشید، اهمیت بیشتری پیدا میکند. همچنین برنامه ریزی برای آنها نیز ساده تر می شود