Sunday, October 26, 2008

سرنوشت دانشگاه در پارلمان

دانشجویان دانشکده ژورنالیزم این متن را به منظور مطالعه همه روشنفکران بخصوص دانشجویان دانشگاه کابل در این وبلاگ به نشر میرساند. لطفاً نظریات خویش را به پست الکترونیکی در ختم این متن بفرستید.
صالح محمدریگستانی
27 میزان 1387- 18.10.2008

برافراشتن لوحۀ دانشگاه دربلخ وعکس العمل قبیلوی سردارمحمد سلطانی قوماندان امنیۀ آنجا، مرا واداشت تا هموطنان را درجریان سرنوشت بحث دانشگاه- پوهنتون درمجلس نمایندگان کشور قرار دهم.
مخالفت با زبان پارسی، ریشه درپیشینۀ پشتون سازی وپشتوسازی حکومت های گذشتۀ خراسان- افغانستان دارد که اینک ماجلوه های دیگرآن را درقرن بیست ویکم وزیرشعارهای دموکراسی، عدالت اجتماعی وبرابری می بینیم.
اساسا پشتون سازی دربستر جغرافیایی وتاریخی خراسان بزرگ، به عصراولین حکومت اغلب پشتون تبارافغانستان، تحت قیادت احمدشاه ابدالی بر می گردد. اوموفق شد قبایل واقوام مختلف افغانستان را برای ایجاددولتی مقتدر، بهم نزدیک کند، اما پایه های اساسی حکومت او برقبایل پشتون، بناء گذاشته شده بود.
اززمان احمد شاه ابدالی تا به قدرت رسیدن نادرشاه، نقش اقوام غیرپشتون درکابینه های این حکومات، چنان ناچیزوانگشت شما رااست که برای یافتن آنها چشم ذره بین می خواهد. فقط درعصر کوتاه شاه امان الله ونیمه دوم سلطنت ظاهرشاه است (که او ازتسلط عمووعموزادگانش رهایی می یابد)، مجالی برای دیگران نیزپیدا می شود.
گرچه تغییر نام خراسان به افغانستان را نیز به احمد شاه ابدالی نسبت می دهند اما این دروغی تاریخی است که با جعل تاریخ مشهورشده است وچون این موضوع ایجاب بحثی مستقل را می نماید، دراینجا به آن نمی پردازم.
دورۀ دولت مقتدری که احمدشاه ابدالی اساس گذاشت، حدود نیم قرن دوام آورد وبادرگذشت پسرش تیمورشاه، قبایل پشتون که درعصر احمدشاه وتیمورشاه درفتوحات مصروف بودند به جان هم افتیدندو زمانشاه نواسۀ اوباخانه جنگی های قبایل پشتون مواجه شد.
بامرگ زمانشاه، زوال امپراطوری خراسان آغازگردید وسرزمین پهناورخراسان، ازشمال توسط روسها وازجنوب وشرق توسط ا نگریزها مرحله به مرحله قیچی گردید.
جنگ های قبایل پشتون، طی مدت نیم قرن دیگرخراسان را چنان تضعیف کرد که شاه شجاع بجای دفاع ازحریم کشور طی معاهدۀ ننگین لاهور بخش های ازخراسان را که انگریزها اشغال کرده بودند، به آنها بخشید.
به دنبال آن، امیردوست محمد خان طی معاهده شرم آ ورجمرود،امیر محمد یعقوب خان در معاهدۀ گندمک و امیرعبدالرحمن خان با عقد معاهدۀ دیورند، قسمت های دیگری ازخراسان را به انگریز ها وروسها بخشیدند واینک حاصل آن جغرافیایی خشک بنام " افغانستان" است.
تاریخ نشان می دهد که امضاء کنندگان معاهدات ننگینی که دربالا ازآنها ذکربه عمل آمد، برای اقتدارداخلی که همانا اقتدارقومی بود، بخشهای عظیمی ازسرزمین خراسان را به متجاوزین بخشیدند ویا فروختند.
به همین دلیل است که ازامضای معاهدۀ دیورند تا به ریاست جمهوری آقای کرزی، حکومت داران افغانستان همیشه شعارقومی" پشتونستان وسرنوشت پشتون های آنطرف دیورند" را داده اند نه شعارملی خاک های ازدست رفته افغانستان را. درحالیکه طی این معاهدات شرم آوراقوام دیگرخراسان نیزدردوطرف خطوط سرحدی جدید قرار گرفتند.
با وجود سیاست های قوم تباری حکومت های گذشته افغانستان که مختصرابه آنها اشاره شد، زبان خراسان، زبان فارسی بود وهمین، موضوع اصلی بحث ماست.
به روایت تاریخ، دوزبان فارسی وترکی درگستره ای که ازترکستان شرقی درچین تا ترکیه درغرب واز جنوب قفقاز تا شمال هند می رسد، زبان های مروج ومسلط دراین پهنۀ وسیع بوده اند. از این دوزبان، زبان ترکی بیشتر زبان لشکری و زبان فارسی،زبان دربار، دولت، تجارت وپیوند اقوام بودند. درکناراین دوزبان، ده ها زبان دیگر درخراسان مورد استعمال قرارداشتند ا ما خصلت عمومی بخود نگرفته بودند. بنابر همین دلایل با وجودی که اززمان احمد شاه ابدالی به بعد، پشتون ها در حکومت اقتدار قومی داشتند اما اقتدار زبانی به زبان فارسی تعلق داشت. به عبارۀ دیگر، زبان فارسی به حیث زبان واحد، باعث پیوند پارچه های قیچی شده وباقیماندۀ خراسان بزرگ بود واین نقش تا دورۀ اول سلطنت ظاهرشاه ا دامه یافت.
درسال 1315درزمان صدارت هاشم خان برای اولین بارفرمانی توسط ظاهرشاه درمورد زبان پشتوصادرگردید که هاشم خان، صدراعظم وقت وشاه ولی خان سرپرست صدارت درصدور این فرمان، نقش اصلی را داشتند.درفرمان آمده بود که تمام مامورین لشکری وکشوری، باید زبان پشتورا بیاموزند. اما اولیای امور ازاین فرمان چنین استنباط نمودند که تدریس درمعارف کشور باید به زبان پشتو صورت گیرد، درنتیجه آموزش زبان پشتوبه مامورین لشکری وکشوری محدود نمانده،تدریس همه مضامین درسی به زبان پشتو آغاز شدکه تقریبا ده سال ادامه یافت و نتایج منفی آن نزدیک بود نظام معارف کشوررا با سقوط مواجه کند. زیرا چنانچه گفته آمد زبان فارسی زبان قبول شدۀ آموزش برای همه اقوام کشوروحتی بیرون ازجغرافیای کشور بود.
قابل ذکراست که این فرمان درحالی صادرگردید که خود شاه وخانوادۀ او زبان پشتونمی دانستند. بلآخره بعد از گذشت ده سال وزیرمعارف وقت، نجیب الله تورویانا دست به اقدام شجاعانۀ زد وتدریس مضامین درسی درمکاتب به زبان پشتورا که درحقیقت جنبۀ تحمیلی داشت، متوقف نمود.
بیست سال بعد، در زمان مسود و تصویب قانون اساسی سال1343، بحث زبان با ردیگر مطرح گردید وکشوردوزبانه گردید واین دومین مرحلۀ ایجاد فاصلۀ اجتماعی درکشوربود.
درزمان های صدارت وریاست جمهوری داود خان توجه به زبان پشتو بیشتر گردید ولی صد افسوس که این توجه به زبان پشتوبجای این که برای تقویت ورشد زبان پشتو باشد، به صورت تحمیل زبان پشتو وپشتوسازی،تبارز نمود.
ایجاد کورس های تدریس تحمیلی زبان پشتو برای مامورین غیرپشتوزبان وتأسیس پشتوتولنه را می توان ازعمده ترین اقدامات مرحوم داود خان به حساب می آورد.
اما ازاقدامات پشتو تولنه یکی واژه سازی به زبان پشتو بود که واژه های روغتون(شفاخانه)،کتابتون(کتابخانه)، درملتون(دواخانه)، نندارتون(نمایشگاه) ، زیژنتون( زایشگاه) پوهنتون( دانشگاه) وغیره ازتولیدات پشتوتولنه است.
چنانچه قبلا تذکردادیم ، واژه سازی درهرزبان یک ضرورت است وهیچ زبانی به حیث یک پدیدۀ زنده وپویا نمی تواند، بی نیاز ازین لازمه باشد. اما آنچه این اقدام را به یک برتری جویی قومی و تفرقه افگنانه تبدیل می نماید، تحمیل این واژه ها بر واژه های زبان پارسی است.
درهمین دوره است که لوحۀ دانشگاه کابل به پوهنتون کابل، عوض می شود، این درحالی است که دری وپشتو هردو زبان رسمی کشور بودند.
جالب آن که داود خان خود نیز زبان پشتو نمی دانست وکسی ازاو سخنرانی به زبان پشتو به یاد ندارد.
جالب ترآنکه کورس های تدریس تحمیلی زبان پشتوبرمامورین غیر پشتوزبان ،در زمان حکومت نورمحمد تره کی متوقف
گردید.
دردورۀ حکومت های کمونیستی بعدی الی نجیب الله ومتعاقب آن حکومت مجاهدین، تقابل زبانها به صورت رسمی وجود نداشت اما دردورۀ طالبان، استعمال زبان
فارسی یادری به صورت غیراعلان شده درادارات دولتی، تقریبا کم رنگ شد.
بعید به نظر می رسد که طالبان کدام سیاست رسمی خاصی را درمورد زبان به پیش می بردند اما به علت آن که بیشتر طالبان پشتوزبان بودند، استفاده ازبان پشتو درادارات آنها گسترش یافت.
بعد ازسقوط طالبان وبه وجود آمدن ادارۀ جدید افغانستان درسال 1381 باردیگربحث زبان هنگام مسودۀ قانون اساسی جدید، مطرح گردید.
درمسودۀ قانون اساسی جدید، زبان های رسمی دولت پشتو ودری پیشبینی شده بود اما سرود ملی به زبان پشتو. هنگام تصویب قانون درلویه جرگه قانون اساسی پیشنهادجدیدی نیز اضافه گردید وآن این که گفته شود، زبان ملی زبان پشتو می باشد.
درلویه جرگه قانون اساسی ، وکلاء به دودسته تقسیم شدند. دستۀ اولی به طرفداران نظام ریاستی ودستۀ دوم به طرفداران نظام صدارتی ( پارلمانی) مشهورشدند. دستۀ اول که اکثرا پشتون بودند، طرفدارنظام ریاستی ، سرودملی به زبان پشتو و ملی شدن زبان پشتوبودند. دستۀ دوم که اکثرا غیرپشتون بودند،طرفدارنظام صدارتی، سرودملی به هردوزبان وحذف زبان ملی به پشتوبودند. حاجت نیست به دلایل طرفین گوش فرادهیم. با یک نظراجمالی می توان درک نمود که کدام خواسته ها به وحدت ملی افغانستان کمک می کرد.
درحقیقت برای اولین بار درتاریخ افغانستان، فرصتی پیش آمد تا قانون اساسی ا فغانستان با پذیرش خواست های برحق اقوام کشور، زمینۀ وحدت ملی واقعی را، جانشین شعارهای قومی زیرنام وحدت ملی نماید ولی چنین نشد وداستان آن طولانی است. واما بحث زبان درلویه جرگه به کجا انجامید، قابل توجه است. دربحث زبان سه خواست وجود داشت. پشتون ها طرفدار ملی شدن زبان پشتوبودند، فارسی زبان ها طرفداررسمیت دوزبان دری وپشتو وترک نژاد های کشورطرفداررسمیت سه زبان دری – پشتو وترکی. قابل یادآوریست که جناح صدارتی از خواست ترک نژاد های کشور نیز حمایت می کردند. بعدازبحث های طولانی در کمیتۀ تفاهم لویه جرگه و ملاقات های مختلف دیگرکه کارگردانان آن آقایان کرزی، خلیل زاد، اشرف غنی لخضرابراهیمی ودیگران بودند. سرود ملی به زبان پشتو باقی ماند اما ملی شدن زبان پشتو به حیث یک ماده حذف شد، اما به صورت یک بند جعلی دراخیر مادۀ شانزدهم قانون اساسی ایزاد گردید.
به مادۀ شانزدهم قانون اساسی توجه نمائید:
"ازجمله زبان های پشتو، دری ، ازبکی ، ترکمنی، بلوچی، پشه ئی،نورستانی، پامیری وسایرزبان های رایج درکشور، پشتو ودری زبان های رسمی دولت می باشند. درمناطقی که اکثریت مردم به یکی اززبان های ازبکی، ترکمنی، پشه ئی، نورستانی، بلوچی ویا پامیری تکلم می نمایند، آن زبان علاوه برپشتو ودری، به حیث زبان سوم رسمی می باشد ونحوۀ تطبیق آن توسط قانون تنظیم می گردد. دولت برای تقویت وانکشاف همه زبان های افغانستان، پروگرام های مؤثر طرح وتطبیق می نماید.نشر مطبوعات ورسانه های گروهی به تمام زبان های رایج در کشور، آزاد می باشد."
مصطلحات علمی واداری ملی موجود درکشور، حفظ می گردد.(بندجعلی)

اینک به صورت اجمالی، الفاظ، محتوی و جنبه های تطبیقی این ماده را بررسی می کنیم:
1- دراین ماده ذکر گردیده که درکشورما بیشتر ازهشت زبان که درخود ماده ازآنها نام گرفته شده، وجود دارد. جملۀ" وسایر زبان های رایج کشور" این نکته می رساند.
2- دراین ماده صراحت یافته که زبان های رسمی دولت ، پشتوودری اند.
3- مادۀ شانزده هم، تصریح می کند، درمناطقی است که اکثریت مردم به غیر ازدوزبان رسمی دولت، تکلم می نمایند، آن زبان به علاوۀ دوزبان رسمی دولت، زبان سوم رسمی می باشد. حال اگرمنظور از مناطق را ولسوالی ها بگیریم ، ازنظرتطبیقی، ما احتمالابیش ازده زبان سوم رسمی خواهیم داشت.
4- مادۀ شانزدهم تذکرداده که نحوۀ تطبیق زبان های سوم رسمی توسط قانون ( که احتمالا قانون زبان ها باید باشد) ، تنظیم می گردد، ولی قانون گذار درمورد نحوۀ تطبیق زبان های رسمی دولت سکوت اختیار کرده است. ا ین
می توان چنین استنباط کرد که وقتی نحوۀ تطبیق زبان های سوم رسمی ، توسط قانون تنظیم می گردد، نحوۀ تطبیق زبان های رسمی دولت به طریق اولا باید توسط قانون( که هماناقانون زبان ها باید باشد) تنظیم گردد.
5- این ماده دولت را( نه تنها حکومت را) مؤظف می گرداند که برای تقویت(توجه نمائید) وانکشاف(!) همه زبان های کشور(!) پروگرام های مؤثر(!) طرح(!) وتطبیق(!) نماید.
از نظر منطق قانون گذاری، هریک از کلمات یا بهتربگوئیم از اصطلاحاتی که بنده برای دقت بیشترشما، علامت ندائیه مقابل آن گذاشت ام، به حیث منطوق قانونگذارقابل تعبیر وتفسیر اند ولی بی آن هم هر خوانندۀ این را درک کرده می تواند که مراد قانونگذار، تقویت ، انشکاف و پیشرفت زبان های رایج کشوراست.
آیا پائین انداختن لوحۀ نگارستان ملی و تغییر آن به گالری را می توان، تقویت زبان کشور نامید؟
آیا میتوان اخراج کارمندان وزارت اطلاعات وفرهنگ بلخ به جرم استفاده ازکلمۀ دانشگاه را، طرح وتطبیق مؤثر پروگرام های دولت درجهت انکشاف همه زبان های رایج کشوردانست؟
آیا سرکوب وحشیانۀ دانشجویان دانشگاه بلخ، بخاطرنصب لوحۀ دانشگاه به زبان رسمی دولت را، میتوان عملی درجهت تقویت وانکشاف زبان های رسمی دولت ،تلقی نمود.
ازسردارمحمد سلطانی قوماندان امنیۀ بلخ که بیش ازصددانشجو را مجروح کرد جای گله هم نیست زیرا خصلت ها ی قبیلوی را اگر با تربیت کمونیستی مسکو مخلوط کنید، حاصل آن جهل و استبداد می براید ا ما اگرمرض تعصب به اکادمی علوم افغانستان وارد شود، علاج آن را چه میدانید؟
اکادمی علوم افغانستان دربودجۀ سال 1386 خودش که به پارلمان جهت تصویب، پیشکش نموده بود، یک ونیم میلیون دالر جهت تقویت وانکشاف زبان پشتو تقاضا نموده بود، درحالیکه برای سایرزبان های کشوریک دالر هم تقاضا نکرده بود،به نظرشما همین است طرح پروگرام های مؤثر جهت تقویت وانکشاف همه زبان های رایج کشور؟
6- دراخیرمادۀ شانزدهم نشر مطبوعات ورسانه های گروهی به تمام زبان های رایج کشور"آزاد"، تسجیل شده است اما وزارت اطلاعات و فرهنگ به صورت متواتررسانه های گروهی (آن هم خصوصی) را تحت فشار قرار می دهد که باید نشرات شما به هردوزبان رسمی و مساویانه با شد. معلوم نیست وقتی یک رسانه به زبان سوم رسمی نشرات کند، باید توازن بین سه زبان را برقرار کند؟
این همان برداشت قبیلوی است که ازفرمان سال 1315 صورت گرفت وده سال تدریس مضامین درسی درمعارف کشور اجبارا به به زبان پشتوبود.
تعجب نکنید! تاریخ مجعول درکشورما بارها تکرارشده است. اینک به نمونۀ دیگر آن که عبارت ازجداسازی صنف های پشتو وفارسی درمعارف کشوراست نیز دقت نمائید.
وقتی ازآقای حنیف اتمروزیرمعارف قبلی پرسیده شد که چرا برای پشتوزبانان کشور، صنف های جداگانه تشکیل داده اید درجواب گفت: "اطفال ما مطابق قانون حق دارند به زبان ما دری خود تحصیل نمایندُ".
ظاهرا مرا د ا و مادۀ چهل وسوم قانون اساسی است که دربند دوم آن چنین آمده است:" دولت مکلف است به منظورتعمیم متوازن معارف درتمام افغانستان،تأمین تعلیمات متوسطۀ اجباری، پروگرام های مؤثرطرح وتطبیق نمایدوزمینۀ تدریس زبان های مادری را درمناطقی که به آنها تکلم می کنند، فراهم نماید".
اگر به متن بالا توجه کنید واضح می بینید که منظور قانون گذار، تدریس زبان های مادری است نه تدریس به زبان های مادری!. به عبارۀ دیگر، مراد قانونگذار این است که درمناطقی که اکثریت مردم به غیرا زدوزبان رسمی دولت، تکلم می نمایند(زبان سوم رسمی)، وزارت معارف زمینۀ تدریس زبان مادری اکثریت مردم آن منطقه( احتمالا آن ولسوالی ) را فراهم نماید. دراین صورت زبان مادری مردمی که دریک ولسوالی اکثریت را تشکیل بدهند، به حیث یک مضمون درسی درکنار مضامین دیگرباید تدریس گردد که الحق قانون ما با وجود دشواری های عملی این بند آن یک قانون مدرن است ،اما وزیرما تنها متوجه زبان پشتو است ومی خواهد پشتوزبانان را به زبان ما دری آن ها تدریس نماید.
7- دراینجا بند اخیروجعلی مادۀ شانزدهم قانون اساسی را که آنرا شرمی درتاریخ قانون گذاری کشورباید گفت تکرار می کنم:
" مصطلحات علمی واداری ملی موجود درکشور،حفظ می گردد".
این بند درنسخه هایی که درروزتصویب قانون اساسی کشور، درخیمۀ لویه جرگه به وکلاء توزیع گردید و آقای مجددی رئیس لویه جرگۀ قانون اساسی درهرورق آن امضاء کرد بود ، وجود ندارد وبعدا درفاصلۀ اصلاح ادبی تا توشیح رئیس جمهور، وارد گردید.
به هرحال جعلی یا اصلی این بند در قانون اساسی ما وجود دارد ومرجع عادلی وجود ندارد تا جعل کاران قانون اساسی را به حیث خائنین ملی، مورد پیگرد قرار دهد. آنچه ما با آن روبرو هستیم تعبیر وتفسیرا زاین بند است که موضوع اصلی ادامه بحث ما می باشد.
خوشبختانه جعل کاران قانون اساسی ازسوادلازم برخوردارنبودند تا مراد خود را درقالب الفاظ حقوقی لازم جا میداند.
اگرمن بجای آن ها می بودم مقصد خودرا واضحا چنین می نوشتم" واژه هائی که پشتوتولنه، تاتصویب این قانون وضع کرده است، همه اصطلاحات ملی بوده، حفظ می گردد".
دراین صورت تکلیف همه ما روشن بود وآن ها هم می توانستند کلمات پشتورا برزبان های دیگر کشور، تحمیل( که نمیدانم می توانستند) نمایند ولی این کار رانکردند ودرنتیجه متن جعلی فوق ازنظرالفاظ ومحتوای حقوقی، چنان توخالی آمد که هرکسی که ابتدائی ترین دانش حقوقی داشته باشد،می داند که این الفاظ جعل کاری مطلق اند.
دراین بندجعلی ما به حفظ دونوع اصطلاحات مکلف می گردیم. یکی مصطحات علمی ودیگری مصطلحات اداری ملی. اگرحرف واو را واو عطف بگیریم درآن صورت کلمۀ ملی راباید به دنبال علمی هم بیاوریم که درآن صورت چنین می شود: مصطلحات علمی ملی ومصطلحات اداری ملی موجود باید حفظ گردد. چون فرضیۀ دوم ضعیف تراز اول می شود پس به همان فرضیۀ اول می پردازیم وآن این که باید مصطلحات علمی ومصطلحات اداری ملی موجود درکشورحفظ گردد.
سئوال اول این است که آیا جعل کاران قانون اساسی کشورگفته می توانند که چقدر مصطلحات علمی موجود درکشورداریم که قانون مارا مکلف به حفظ آن گردانیده است؟
مگراکادمی علوم ما تاحا ل چند واژۀ علمی وضع کرده است که دراثرمرورزمان به مصطلح علمی درسطح کشور تبدیل گردیده است که حالاباید حفظ گردد؟
مگرمصطلحات علمی ملکیت شخصی کشور ماست که باید حفظ گردد؟
مگرمصطلحات علمی را ما وضع می کنیم که باید حفظ گردد؟
مگر مصطلحات علمی به ساحۀ علم تعلق دارد یا به جغرافیای کشورما؟
اگر مصطلحات علمی به اثرتوسعۀ علوم تغییر کرد وجای خود را به کدام مصطلح جدید داد، ماباید دنبال مصطلحات خودمان باشیم؟
اصلا درحفظ مصطلحات علمی جعل کاران قانون هم آنرا نمی دانند، چه رازی نهفته است که ما آن را نمی دانیم؟
اساسا قانون بخاطرتنظیم حیات یک جامعه و ضع می گردد وجنبۀ الزامی دارد. جنبۀ الزامی قانون متوجه مخاطب قانون می باشد که یا فرداست یا اجتماع ونهاد های آن.
اگر به بندجعلی فوق دقت نمائید معلوم نمی گردد که مخاطب این بند قانون اساسی کیست؟ علاوتا به دلایلی که ذکرگردید، هیچ منطقی برای حفظ مصطلحات عملی موجود درکشور، وجود ندارد.
اصلا حفظ مصطلحات علمی که خودجعل کاران هم نمی دانندچیست با روحیۀ اصلی متن که هدف آن تقویت وانکشاف همه زبان های کشور می باشد، درمطابقت است با تناقض؟
حال می رسیم به مصطلحات اداری ملی موجود که باید حفظ گردد.
یکی ازکلمات یا اصطلاحاتی که دردورۀ سیاسی جدید افغانستان یعنی بعد ازتشکیل حکومت مؤقت وانتقالی مروج گردید، کلمۀ " ملی" است. ظاهرا این کلمه برهر آنچه اطلاق می گردد که به همۀ ملت ا فغانستان تعلق داشته باشد وملت افغانستان هم درمادۀ چهارم قانون اساسی متشکل ازاقوام مختلف ذکرگردیده است. پس کلماتی مانند حاکمیت ملی، منافع ملی، پولیس ملی، اردوی ملی، پارک ملی باید مصادیقی از همه ملت افغانستان را داشته باشد تا ملی شود.
برمبنای این شروط است که کلمۀ ملی مفهوم پیدا می کند والا درسرودی که به زبان یکی ازاقوام کشورسروده شده باشد ، کدام یک ازعناصر ملی نهفته است که آنرا سرودملی بپذیریم؟
وقتی درکشور زبان ملی وجود ندارد وما کشوری چندزبانه هستیم، مصطلحات ملی ازکجا پیدا شدند؟
کسی گفته می تواند که یک کلمه چقدرقدامت داشته با شد تا مصطلح ملی نامیده شود؟
اساسا چه مرجعی این صلاحیت را دارد تا مصطلحات ملی را تشخیص یا کشف نماید؟
تعداد این مصطلحات ملی درکشورچندتا هستند وچرا تاحال این مصطلحات توسط کدام قانون دیگری معرفی نگردیده اند؟
اساسا کدام مرجع این مصطلحات را وضع کرده است و این صلاحیت را ازجانب ملت کی به آن ها داده است که مصطلح ملی وضع کنند؟
اگرمصطلحات ملی که نمیدانیم کدام ها اند، خداناخواسته حفظ نگردند برسرزبان های کشورچه حادثه ای رخ خواهد داد و ده هاسوال دیگر که بدون شک جعل کاران قانون اساس جواب آن ها را نمی دانند.دراینجا ضرورت نمی بینم که دربارۀ مصطلحات اداری ملی دیگربحث نمایم زیرا این اصطلاح در بی منطقی کمتر ازدیگرانش نیست و توضیح آن جزضیاع وقت خواننده سود دیگری ندارد. بهتر است به پارلمان برویم وببینیم که درآنجا برسر دانشگاه چه گذشت؟
اساسا بحث دانشگاه – پوهنتون زمانی درپارلمان مطرح گردید که طرح قانون تحصیلات عالی جهت تصویب به پارلمان فرستاده شد. قبل بران دوحادثۀ اخراج کارمندان اطلاعات وفرهنگ ولایت بلخ وتغییرلوحۀ نگارستان ملی به گالری ملی باعث بحث های زیادی درپارلمان وکمیسیون امورفرهنگی شده بود.
بعد ازحوادث فوق بود که طرح قانون تحصیلات عالی به پارلمان آمد. درپارلمان قاعده براین است که وقتی طرحی به پارلمان می رسد به همه کمیسیون های هژده گانه فرستاده می شود اما یک کمیسیون به حیث کمیسیون اصلی شناخته می شود واین همان کمیسیونی است که ازنظرتخصصی موضوع به آن بیشتر ارتباط می گیرد. همه کمیسیون های پارلمان حق دارند درطرح مذکور تغییراتی را پیشنهاد نمایند. کمیسیون اصلی وظیفه دارد طی جلسات مشترک با تمام کمیسیون ها، نظرات شانرا توحید نماید. درصورتی که اختلاف نظرباقی بماند درجلسه عمومی مورد بحث قرار گرفته ، رأی گیری نتیجه را نهایی می کند. وقتی طرح قانون تحصیلات عالی به کمیسیون ما ( کمیسیون تقنین) رسید ماعلاوه برتعدیلات دیگر پیشنهادات نمودیم که درهرجا که در متن پشتوکلمۀ پوهنتون و پوهنزی است، درمتن دری بعوض آن ها کلمۀ دانشگاه ودانشکده قرار دا ده شود. باید تذکر دهم که ما یگانه کمیسیونی بودیم که چنین پیشنهادی را دادیم.
دلایل پیشنهاد ما این ها اند وامیدوارم به آن ها دقت دهید:
دلیل اول: ازنظرما، کشورما کشوری چند زبانه است.
دلیل دوم: زبان های پشتوودری زبان های رسمی دولت می باشند وبیشترین مورد استعمال را دارند.
دلیل سوم: هردوزبان دارای لغات، کلمات واصطلحات مربوط به خود می باشند.
دلیل چهارم: مادۀ شانزدهم قانون اساسی دولت را ( که مایک نهادمهم آن هستیم) مؤظف کرده است که برای تقویت وانکشاف همه زبان های کشوربرنامه های مؤثر طرح نماید.
دلیل پنجم: درکشورزبان ملی ومصطلحات ملی وجود ندارد.
دلیل ششم: زبان های کشور دارای حقوق مساوی اند.
دلیل هفتم: هرنوع تحمیل کلمات یک زبان به زبان دیگر،مخالف صریح قانون اساسی کشوراست.
دلیل هشتم: زبان ملی دراثرتسامح زبان ها می تواند به وجود بیاید نه دراثرتصادم آن ها.
دلیل نهم: تساوی حقوق زبان ها می تواند به وحدت ملی کشورکمک قابل توجهی نماید.
دلیل دهم: حل مسئله زبان ها می تواند ما را یک گام دیگربه طرف ساختن یک دولت مدرن کمک نماید.
دلیل یازدهم: اختلاف برسر این موضوع درمیان اجتماع داخل شده بود و قانون باید به رفع نیازمندی های جامعه بپردازد.
همچنان کمیسیون پذیرفت که برای تنظیم امورمربوط به زبان های کشور، خلاء قانو وجوددارد. همین انگیزه سبب شد تابرای تنظیم امورزبان ها باید طرح قانون زبان های افغانستان، ساخته شود( که این کارتکمیل گردیده است).
زمانی که پیشنهادات تعدیلی ما درجلسۀ عمومی مطرح گردید با مخالفت وکلای پشتون مواجه شد. آن ها استدلال می کردند که پوهنتون و پوهنزی همان مصطلحات ملی اند که درمادۀ شانزدهم قانون اساسی( بندجعلی) آمده است.
درمقابل ما دلایلی را که تاحال مطالعه نمودید، مطرح نمودیم ولی طرف مقابل همان یک حرف را داشت. قاعدتا رئیس مجلس باید رأی گیری می نمود اما یک عده ازوکلای پشتون تهدید نمودند رأی گیری براین پیشنهادات خلاف قانون اساسی است. رئیس مجلس بخاطرجلوگیری ازتشنج درمجلس طرفین را به تفاهم دعوت نمود وقرارشد یک کمیسیون ده نفره ازهر طرف پنج نفر، باهم بحث نمایند. درنتیجه پنج نفراووکلای پشتون هریک غلام فاروق میرنی، عبدالله خان اسکزی، معین مرستیال وانجنیرمحمد خان( پنجمی رافراموش کرده ام) و پنج نفر هم ازطرفداران تعدیل هریک رحمن ا وغلی، احمد بهزاد، احمدعلی جبرئیلی، غلام سرورجوادی واین جانب، تعیین گردیدند.
قرارشد جلسه تفاهم را میرویس یاسینی نائب اول ولسی جرگه ریاست نماید که همان طورهم شد وجلسه تحت ریاست اودایرگردید.
درجلسۀ مذکورسخنرانان اول مابودیم زیرا پیشنهاد ازجانب ما بود وما باید دلایل خودرا ارائه می کردیم.
دراینجا نمی خواهم با ذکرتمام دلایلی که درآنجا مطرح گردید، شمارا دردسردهم اما قابل یادآوری می دانم که به علاوۀ آنچه تاحال خواندید چند دلیل دیگرنیزگفتیم که دراینجا مختصرا تذکر می دهم:
اول این که ازنظر ما پوهنتون وپوهنزی اسم مکان به زبان پشتو اند نه اصطلاح.
دوم این که ازنظر ما هیچ مصطلح ملی وجود ندارد، زیرا زبان ملی وجود ندارد.
سوم هیچ مرجعی درگذشته وحال وجود نداشته تا به نمایندگی ازملت، مصطلح ملی وضع کند.
چهارم حتی اگر این کلمات ملی هم باشند ما با حفظ آن مخالفتی نداریم وحفظ آن به معنی حذف دیگران نیست بلکه ما می خواهیم پشتو وفارسی درکنار هم باشند.
پنجم این که شما حتی به خود حق می دهید ترمینالوژی( مصطلحات) قانون اساسی را تغییردهید چنانچه اما ما نمی توانیم، درکنارپوهنتون ، دانشگاه بگوئیم؟
به چند نمونۀ آن توجه کنید:
درقانون اساسی افغانستان درمتن پشتو رئیس جمهور، "جمهوررئیس" گفته شده است ا ما طرفداران ملی سازی آنرا ولس مشر می گویند.
درقانون اساسی افغانستان، انتخابات درمتن پشتو هم " انتخابات" ذکر گردیده است اما طرفداران ملی سازی آن را "تول تاکنه" می گویند.
درقانون اساسی کشور پایتخت کشور درمتن پشتو " پایتخت" گفته شده است اما طرفداران ملی سازی آن را" پلازمینه" می گویند و همۀ این ها در تلویزیون دولتی ورسمی. با وجود این ها ما با این تغییرات مخالف نیستیم وفکر می کنیم نباید ترمینالوژی قانون اساسی بهانۀ برای جلوگیری ازرشد وانکشاف زبان ها قرار گیرد.
خلاصه این که به اساس کدام منطق، واژه سازی به زبان پشتو مجاز است اما به زبان دری ممنوع؟
پنجم این که آیاما حق نداریم به زبان خود سخن بگوئیم؟
ششم این که کدام یک ازپیشنهادات ما به وحدت ملی کشور کمک می نماید؟ این که تنها پوهنتون باشد یا درکنارخود دانشگاه راهم بپذیرد؟
بعد ازمطرح نمودن دلایل ونظریات ما، طرف مقابل یک جواب داشتندو آن ا ین که پوهنتون وپوهنزی مصطلحات ملی اند. دراینجا ماپرسیدیم این چگونه است درحالیکه همۀ ما وکیل هستیم تنها شما مصطلحات ملی را میدانید و ما ازآن بی خبریم؟
جواب بازهم همان بود که قبلا گفته شد. اینک ما مجبورشدیم آخرین سؤال را مطرح نمائیم وآن این که: بند اخیرمادۀ شانزدهم گفته است که مصطلحات علمی واداری ملی موجود درکشور، حفظ گردد اما این بند نگفته است که آن مصطلحات چی اند تاحفظ گردد،شما دارید این بند را تفسیر می کنید، آیا شما صلاحیت تفسیر قانون اساسی را دارید؟
دراینجا بود که آن هاپذیرفتند که صلاحیت تفسیرقانون را ندارند واین استنباط خودشان است. درنتیجه متنی با این محتوی تهیه و طرفین روی آن توافق نمودند:
" چون مصطلحات علمی واداری ملی مندرج دربند اخیر مادۀ شانزدهم قانون اساسی ، نه درقانون اساسی مشخص شده است ونه درسایر قوانین ، لهذا مرجع تفسیرکنندۀ قانون اساسی که همانا کمیسیون مستقل نظارات برتطبیق قانون اساسی می باشد، باید آنرا مشخص نماید، تاآن زمان طرح قانون تحصیلات عالی معطل باشد".
بدین ترتیب طرف مقابل پذیرفت که اساسا هیچ اصطلاحی ملی گفته نمی شود تاوقتی مرادقانونگذار با تفسیر قانون اساسی معلوم گردد. امانکتۀ منفی این که طرح قانون تحصیلات عالی تا مدت نامعلومی معطل گردید درحالی که تصویب این قانون می توانست تغییرات مثبتی درنظام تحصیلات عالی کشوروارد کند.
راه دیگر این بود که برروی پیشنهادات ما رأی گیری صورت می گرفت اما طرف مقابل حاضرنبود درچنین رأی گیری اشتراک نماید یا احتمالا جلسه به تشنج کشیده می شد واین به مصحلت کشور نبود.
هموطن عزیز!
افغانستان کشوری قیچی شده از پیکر خراسان بزرگ است. تنوع قومی یکی از بارز ترین مشخصه هایی اجتماعی کشورماست. درکشور هائی که دارای تنوع قومی اند، پروسه ملت سازی زمان بیشتری را می برد. برای ایجاد کشوری واحد وملتی واحد دوراه وجود دارد، یکی حفظ تنوع ودیگری حذف آن ها.
به نظر بنده کسانی که راه دوم را اختیار می کنند، عاملین اصلی عقب ماندگی کشور مااند.

نوت: اگرنظرات خود را به این آدرس بفرستید، ممنون خواهم شد.
registani@gmail.com